گفتگوي تمدن ها

گفت و گوي تمدن ها

 

 

گفت‌وگوي تمدن‌ها نظريه‌اي است در روابط بين‌الملل. اين نظريه در فرم كنوني اولين‌بار توسط محمد خاتمي، رئيس جمهور سابق ايران، مطرح شد. او در اصل ايدهٔ گفت‌وگو ميان تمدن‌ها را به عنوان واكنشي به نظريهٔ جنگ تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون مطرح ساخت.

گفت‌وگوي تمدن‌ها نظريه‌اي است در روابط بين‌الملل. اين نظريه در فرم كنوني اولين‌بار توسط محمد خاتمي، رئيس جمهور سابق ايران، مطرح شد. او در اصل ايدهٔ گفت‌وگو ميان تمدن‌ها را به عنوان واكنشي به نظريهٔ جنگ تمدن‌هاي ساموئل هانتينگتون مطرح ساخت.

عبارت گفتگوي تمدن‌ها بعد از اينكه در سپتامبر ۱۹۹۸ سازمان ملل متحد در بيانيه‌اي سال ۲۰۰۱ را «سال گفتگوي تمدن‌ها» نام نهاد مشهور شد. پس از آن در بهمن ۱۳۷۷ دولت ايران مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها را براي هماهنگي فعاليت‌هاي مربوط به گفتگوي تمدن‌ها تأسيس كرد.

در تقويم رسمي جمهوري اسلامي ايران نيز روز ۳۰ شهريور «روز گفتگوي تمدن‌ها» نامگذاري شده بود كه در سال ۱۳۸۹ به دليل «منقضي شدن زمان اين مناسبت و نداشتن متولي خاص» از تقويم حذف شد.
تاريخچه گفتگوي تمدن ها

يكي از اولين مراكز گفتگوي بين تمدن ها و گفتگوي بين اديان انجمني بود تحت عنوان انجمن صفاخانه اصفهان كه بيش از يك قرن قبل تشكيل شد. انجمن صفاخانه مكاني در محله جلفا اصفهان(محله ارامنه اصفهان) جهت مناظره و گفتگوي اديان بوده‌است كه به همت آقا نجفي اصفهاني و حاج آقا نورالله نجفي اصفهاني در سال ۱۲۸۱ شمسي برابر با جمادي الاخر ۱۳۲۰ قمري و ۱۹۰۲ ميلادي تاسيس شده‌است در اين مكان مبلغين مسيحي و نمايندگان مسلمانان به بحث و گفتگو مي‌پرداختند.

مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها

مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها نهادي بود كه در سال ۱۳۷۷ خورشيدي در ايران تأسيس شد و محمد خاتمي، رئيس جمهوري وقت ايران رياست آن را برعهده داشت.

به تصويب رسيدن پيشنهاد محمد خاتمي براي نام‌گذاري سال ۲۰۰۱ در پنجاه و سومين مجمع عمومي سازمان ملل (سپتامبر ۱۹۹۸) به عنوان «سال گفت‌وگوي تمدن‌ها» انگيزه تأسيس اين مركز در ايران شد.

محمد خاتمي در نخستين سفر خود به ايالات متحده و سخنراني در مجمع عمومي سازمان ملل متحد پيشنهاد «گفت‌وگوي تمدن‌ها» را مقابل «برخورد تمدن‌ها» مطرح كرد كه اين پيشنهاد با استقبال اعضاي سازمان ملل روبه‌رو شد.

هدف از بنياد اين مركز «هماهنگ كردن فعاليت‌هاي كليه سازمان‌ها، مراكز دولتي و غيردولتي براي توسعه نظريه گفت‌وگوي تمدن‌ها» عنوان شد.

محمدجواد فريدزاده به عنوان نخستين رئيس مركز بين‌المللي گفت‌وگوي تمدن‌ها منصوب شد. وي پس از مدتي جاي خود را به عطاءالله مهاجراني داد. رياست وي نيز ديري نپاييد و در پي استعفاي او، محمود بروجردي به عنوان سرپرست جديد اين مركز گمارده شد.

مركز گفت‌وگوي تمدن‌ها تا اوايل سال ۸۴ زيرمجموعه وزارت خارجه بود ولي پس از آن به زيرمجموعه‌اي از سازمان فرهنگ و ارتباطات تبديل شد. در دي‌ماه ۱۳۸۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، دو دفتر اديان و مركز گفت‌وگوي تمدن‌ها را با نام جديد «مركز گفت‌وگوي اديان و تمدن‌ها» ادغام كرد.

اين مركز سرانجام در دي‌ماه ۱۳۸۶ طي حكمي از سوي محمود احمدي‌نژاد، رئيس جمهور وقت ايران، با همه امكانات و نيروي انساني در «مركز ملي مطالعات جهاني شدن» ادغام شد و زير نظر رئيس جمهور و به رياست اسفنديار رحيم مشايي قرار گرفت.

 

تاثير گفتگوي تمدنها بر صلح جهاني….

هيچ قومي بدون انديشه اخلاق به تمدن نرسيده و هيچ تمدني بدون سخت كوشي و قناعت و اخلاق پايدار است.

انديشه همچون باران رحمت غبار از رخ فرهنگ و تمدن مي زايد و حقيقت هستي را صيقل مي دهد تمدنها همواره نيازمند بازبيني و باز آفريني جهت و مقصد خود هستند واين ميسر نيست مگر با مبادله انديشه و تجربه ميان فرهنگها و تمدن هاي گوناگون . فرهنگ و تمدن غرب كه هم دين و هم حكمت اخلاقيش وامدار است با پيوند خلاقيت علمي شگرف در قرون اخير از بستر تاريخي و مبدا محركه خود جدا مانده است . شرق نيز كه زماني سلسله گردان انديشه و حكمت بود دير زماني به خواب گران رفت . اكنون طبل بيداري شرق نواخته شده است . در سوگ زمان از دست رفته نبايد گريست بايد از گذشته پند گرفت و آينده را دوباره ترسيم كرد . انديشه ها را بايد ميدان داد و تفسير مجددي از معناي زندگي با همه ارزشها و آرمانها يش ارائه داد فرهنگ و تمدن را مطابق شان و مرتبه دنياي امروز بايد بازسازي ومبادله كرد قرن ۲۱ و آغاز هزاره سوم ميلادي فرصتي گران مايه براي باز انديشي در فلسفه حيات و معناي زندگي در دوران فرامدرن است.

گفتگوي تمدنهاي شرق و غرب در چنين عرصه اي يك ضرورت اجتناب ناپذير براي همگرايي انسانها فارغ از رنگ، نژاد، آيين و سرزمين است.

باشد كه ملتهاي ما و فرهيختگان و انديشه ورزان نقش تاريخي خود را در اين برهه به شايستگي بازي كنند . اسلام در اين باره مي گويد:

يا ايها الذين آمنو دخلو في السلم كافه

(ا ي گروه مومنان همه به صلح در آييد و از گامهاي شيطان پيروزي نكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است)

 

سلم اسلام مفهوم سازش و صلح را دارد . يعني اينكه اي گروه انسانها همه در اردوگاه حقيقي صلح وارد شويد وبا هم سازش داشته باشيد نجنگيد اسلام حامل رسالتي است به نام صلح و سازش درجهان كه انسانها را به آرامش و صلح دعوت مي كنند.

گفتگو:

عبارت از فرايند آفريني تعاملي دو يا چند گوينده است كه هدف از آن رسيدن به نتيجه اي كلي و نسبي در حد فاصل مدارا وتضاد است در گفتگو مي كوشيم به تفاهم د ست يابيم هر چند گفتگو لزوما” به تفاهم منجر نمي شود و اين در حالي است كه به شكست گفتگو تضاد سر مي گيرد ، گفتگو محاوره نيست، زيرا در محاوره لزوما” حصول نتيجه اي كلي مد نظر نيست و موضوعات هم كاملا” مشخص نيستند و بستگي به شرايط مكاني و زماني دارند. گفتگو گفتن نيست ، بلكه شنيدن نيز هست بدين سان گفت وگو ،وسيله يافتن ارزشهاي مشتركي است كه بايستي مبناي عمل قرار گيرد و از حيث تحقق شرايط اشاعه تمدن ، شالوده جامه مدني را تشكيل دهد.

تمدن:

نظمي اجتماعي كه در نتيجه وجود خلاقيت فرهنگي امكان پذير مي شود و جريان پيدا مي كند ظهور تمدن هنگامي امكان پذير است كه هرج ومرج و ناامني پايان پذير باشد . چون فقط هنگام از بين رفتن ترس است كه كنجكاوي و احتياج به اختراع به كار مي افتد و انسان خود را تسليم غريزه اي مي كند كه او را به شكل طبيعي به راه كسب علم و معرفت تهيه وسايل بهبود زندگي سوق مي دهد . مفهوم تمدن معادل كلمه civilization در انگليسي و يا civilization در فرانسه است كه از ريشه لاتين civilis به معناي شهروند ، گرفته شده است.

فرهنگ:

فرهنگ مجموعه پيچيده اي است شامل دانش عقيده هنر قانون اخلاق اداب و رسوم و ديگر استعدادها و عادات كه انسان به عنوان عضوي از جامعه به دست مي آورد.

صلح:

نبودن جنگ و در گيري در روابط انسانها و استفاده از روشهاي سياسي يعني مذاكره بحث و گفتگو براي حل اختلاف و پيدا كردن راه حل.

جهاني شدن :

جهاني شدن را مي توان به صورت شديد روابط اجتماعي در سرتاسر جهان تعريف كرده كه در آن جوامع دور از هم طوري به يكديگر وابسته مي شوند كه حوادث محلي از رويدادهاي تاثير مي پذيرند كه از مناطق دور دست شكل مي گيرند وبر آنها تا ثير مي گذارد.

امنيت :

يك مفهوم رواني ، نسبي و غير ثابت است كه برخي از كارشناسان علوم اجتماعي آن را مانند صحت و سلامت در بدن انسان مي دانند و عواملي مانند: بي ثباتي سياسي، اقتصادي ، اجتماعي، و گسترش ابعاد جرايم در اين زمينه ها را از عوامل بر هم زننده آن به حساب مي آورند. در سطح كلان (macro )امنيت عبارت از امنيت ملي و بين الملي

امنيت ملي:

ايجاد شرايطي كه در آن دولت ملت با اطمينان خاطر از فقدان هر گونه(national security) تهديد يا مقابله با اين تهديدات و اقدامات به زندگي ادامه دهد.

سازمان ملل:

پس از جنگ جهاني اول ، جامعه ملل به وجود آمد، با پيشنهاد ويلسن، رئيس جمهور آمريكا، كه در اصول چهارده گانه خود را با هدف حفظ صلح ، داوري در مورد اختلاف بين كشور ها و ترويج همكاري بين المللي گنجانيده بود . در تاريخ ۱۴ اوت ۱۹۴۱ روزولت ، وينستون و چرچيل نخست وزير بريتانيا اعلاميه مشتركي صادر كردند ودر آن پاره اي از اصول مشترك سياسي ملل دو كشور خويش را بيان كرده اند . كه اميدشان به آينده بهتر بر اساس اين اصول بود، در تاريخ ۲۵ آوريل نمايندگان ۵۰ دولت براي شركت در كنفرانسي كه رسما” كنفرانس ملل متحد درباره سازمان ملل ناميده شده در سانفرانسيسكو گرد آمدند و اركان اصلي منشور ملل متحد را تصويب كردند. اين اركان عبارتند از:

۱) مجمع عمومي

۲) شوراي امنيت

۳) شوراي اقتصادي اجتماعي

۴) شوراي قيوميت۵ ديوان بين المللي دادگستري و دبير خانه مي باشد.

پس ازآن مجمع عمومي سازمان ملل متحد سال ۲۰۰۰ ميلادي را سال (بين المللي فرهنگ صلح) اعلام نمود سال ۲۰۰۱ ميلادي را نيز پيشنهاد رياست جمهوري اسلامي ايران جناب آقاي خاتمي سال گفت و گوي تمدنها نام گذاري شد.

اين پيشنهاد نوين بخش آن است كه جامعه جهاني آهنگ آن را دارد تا استوارتر از گذشته به سوي تفاهم ، صلح ، همزيستي مسالمت آميز گام بردارد. ويژگي مهم گفتمان تمدنها ، اين است كه در بيش از نيم قرن تاسيس سازمان ملل متحده اين پيشنهادي بوده كه بيشترين فراپوشي را از نظر منافع جهاني و بيشترين مخاطره را براي ابر قدرت ها و كمپانيهاي بزرگ تسليحاتي و نظامي به دنبال داشته است. بي گمان انديشه دنياي بدن جنگ ، انديشه تشنج زدايي وصلح گرايي ، به برقراري توازن قدرت در سطح جهاني كمك خواهد كرد . از همين روست كه پس از طرح موضوع گفتگوي تمدنها در سازمان ملل متحد ((تئوريها و انديشه هاي صلح)) در كنار دروس پايه اي و چند ساله تئوريها و انديشه هاي جنگ در دانشگاههاي معتبر جهان از جمله دانشگاههاي آلمان پا مي گيرد. نكته ديگر در اينكه تلاشهاي دشمنان در طول سالهاي گذشته به منظور تخريب، چهره ايران را تا اندازه زيادي خنثي كرده ودر سطح جهاني وجهه تازه اي به جمهوري اسلامي ايران بخشيده است. اگر دولت هاي حاكم بخواهند به عنوان نماينده يك تمدن يا فرهنگ جا افتاده وارد عرصه گفتگو شوند بايد نخست تكليف خودشان را با ملتها و تمدن فرهنگ غالب آنها معلوم كنند و بالاتر از همه كوشش كنند با شاخص كردن انديشه ها وارزشهاي عام و جهان شمول و قابل مبادله تمدن خود ، متاعي براي عرصه به تمدنهاي ديگر تدارك بينند . در غرب شناسي ( جناب آقاي خاتمي) اولين نكته اي كه به وضوح نمايان مي گردد چند لايه ديدن اين مفهوم و تمدن است. به اين معني كه وي به شدت بر عليه طرز تفكر كه غرب را به يك چوب مي راندو يا شيفته او ميگردد مخالفت نشان مي دهد و بر اين نظر است كه به بزرگترين حادثه علم جديد بايد عميق تر و جدي تر نگريست.

پيشنهاد گفتگوي تمدنها در زماني مطرح مي شود كه جهاني شدن در صورت سياسي و اقتصادي و فرهنگي آن امري مسلم و مختوم انگاشته شده است . اما اگر همه جهان در يك مسير سير كند و تمام اقوام و ملل به سوي مقصد واحد راه بسپارد پايان تجدد و تاريخ خواهد بود و ديگر گفت گوي تمدنها چه وجهي مي تواند داشته باشد ؟ گفتگوي تمدنها در حقيقت پاسخي است به سوداي جهاني شدن يا درست بگويم تذكري است به وضعيتي كه جهاني شدن در آن در شرف تماميت يافتن است .

اصل گفت گوي تمدنها بر اين اصل است كه تمده غالب كنوني تمدن مطلق نيست و تاريخ غربي تاريخ همه اقوام نمي باشد و شايد بتوان گفت : اولين ومهمترين فلسفه وجودي حكومت نزد ملتها استقرار و امنيت است كه بايد در جامعه از مهمترين دل مشغوليهاي مسئولان حكومتي باشد. زيرا پس از برقراري هر نوع حكومت اولين انتظار جامعه از حكومت برقراري شرايط عادي و فعاليت و زندگي براي همگان است بدون امنيت در هيچ زمينه اي چه سياسي، فرهنگي و اقتصادي توسعه ايجاد نخواهد شد.

اثراتي كه جنگ جهاني اول و دوم از خود به جا گذاشت كه حتي نقش تخريبي آن دامنگير نظام خانواده و سبب فروپاشي و ايجاد بحران در جامه شد و انسانها را با بحرانهاي اجتماعي ،سياسي ، اقتصادي در عصر مدرن مواجه ساخته است . اين مسئله ما را بيش از پيش وا مي دارد تا به موضوع صلح و امنيت در جهان بپردازيم خصوصا” محققان و انديشمندان بايد نگاه دقيق تري و ژرف تري نسبت به صلح و امنيت در جهان بحراني كه امروزه نيز با آن مواجه هستيم داشته باشند. گفتگوي تمدنها امروز كه تحت نظارت سازمان ملل صورت مي گيرد مي تواند كمك كند تا هنجارها ترجيحات و ارزشهاي فرهنگي –به ويژه آنها كه به تمدنهاي غير غربي تعلق دارد در دگرگون سازي سازمانهاي بين الملل مد نظر قرار گيرد و حقوق بين الملل با فرهنگ جهاني سريع و بالنده اي كه در دوران انفجار بي سابقه اطلاعات در حال سر برآوردن است تا هماهنگ تر باشد . اهميت و شكيبايي در روابط بين الملل و نقش مهم گفت و گو به عنوان ابزاري براي رسيدن به درك مشترك، از ميان برداشتن تهديد هاي مطرح براي صلح ، و تقويت تعامل و تبادل ميان فرهنگهاتاكيد مي شود . از والاترين دستاورد هاي اين قرن پذيرش ضرورت و اهميت گفتگو و جلو گيري از كار برد زور ، توسعه ، تعامل و تفاهم در زمينه هاي فرهنگي ، اقتصادي و سياسي و تقويت مبناي آزادي و عدالت و حقوق انساني است. استقرار و توسعه و مد نيت، چه در صحنه كشورها و چه در پهنه جهاني ، در گرو گفتگو ميان جوامع و تمدنها با سلايق،آراء و نظرات متفاوت است . اگر بشريت در آستانه هزاره و قرن آتي تلاش و همت خود را برنهادينه كردن گفت و گو جاي گزين خصومت و ستيزه جويي با تفاهم و گفت و گو استقرار سازد دستاورد ارزشمندي براي نسل آتي به ارمغان آورده است.

در اين دوران كمونيسم و ناسيونال سوسياليسم و دموكراسهاي ليبرال در مقابل هم قرار مي گيرند. در تمام دوران جنگ سرد شاهد جدال دو اردوي متخاصم بوديم كه اتحاد جماهير شوروي و ايالات متحده آمريكا سخنگويان آنها بودند. به عبارت ديگر نيز مي توان گفت: حرفهاي هانتيگتون چند ان تازه نيست زيرا انديشه او نقطه مقابل انديشه فوكوياما است كه عقيده دارد ((تعارض و جدال ديگر چندان نيست زيرا فروپاشي كمونيسم ، جهان ديگر سراسر غربي و يك كاسه و هماهنگ شده قرار مي دهد.

اما هانتيگتون هشدار مي دهد كه اين تعارض و تضاد نه تنها از بين نرفته بلكه حادتر و وسيع تر و خطر ناكتر شده است، چون ايد ئولوژي متخاصم غرب يعني كمونيسم جاي خود را به دو ايد ئولوژي ديرينه و عميق و مبارزه جو كه در مرحله اول سلام و در مرحله دوم كنفو سيوسيم است داده است.

تفكر و انديشه كه باعث ايجاد نظريه هانتيگتون شد عبارت از:

۱) او براي ترساندن اروپا هشدار به دولتمردان آمريكا به منظور تحكيم نظريه تحكيم نظريه دشمن فرضي غرب را از نزديك شدن تمدن اسلامي به تمدن كنفوسيوسي و احتمال اتحاد اين دو آگاه كرده است .

۲) بحران اساسي دولتها ساختار سياسي و جناههاي حاكم در دولت آمريكا ناشي از سكو لارسيم است نه رويايي تمدن ها

۳) با توجه به خلاء موجود در سطح روابط بين الملل و با توجه به نظريه پسا تاريخ فو كوياما هانتيگتون درصد ارائه نظريه اي مقابل آن بر آمده است.

گفتگوي تمدنها از دو ديدگاه

الف) جناب آقاي خاتمي

طبق نظريه آقاي خاتمي (گفت و گوي تمدنها ) مستلزم شنيدن از ساير فرهنگها و تمدنها است و اهميت شنيدن از سايرين اگر بيشتر از گفتن نباشد ، قطعا” كمتر از آن نيست . قرن آينده بايد قرن رجوع به يك نوع معنويتي باشد كه انسان شرقي در كسب آن تجربه هاي چند هزار ساله دارد. نشاط و حيات فرهنگ اروپا مديون نگاه انتقادي اين فرهنگ به همه چيز و خصوصا” به خود اين فرهنگ است، اما اكنون زمان آن فرا رسيده است كه اروپا يك گام ديگر به جلو بردارد و خود را از چشم ديگري بيند. اين نوع تاريك انديشي ، بلكه تشويق اين فرهنگ است به كسب تجربه هاي تازه و شناخت دقيق تر جغرافياي فرهنگي جهان در شرق شناسي ، مشرق زمين موضوع شناخت (object) است و نه طرف گفتگو . براي تحقق گفت گوي تحقق واقعي ميان تمدنها لازم است كه شرق به جاي اينكه موضوع شناخت (اوبژه) باشد به شريك بحث و طرف مكالمه تبديل شود. اين گام بسيار مهمي است كه بايد اروپا و آمريكا براي تحقق طرح گفت گوي تمدنها بردارند.

اين دعوت البته يك طرفه نيست ما نير به عنوان ايراني و مسلماني وآسيايي بايد گامهاي بزرگي در جهت شناخت واقعيت غرب برداريم . اين شناخت ، ما را در بهبود بخشيدن و سامان دادن به نحوه زندگي اقتصادي و اجتماعي نخود كمك خواهد كرد و البته برداشتن چنين گامهايي چه از جانب ما و چه از جانب اروپا مستلزم خصيصه اي اخلاقي و رواني است كه در اروپا بري نخستين بار توسط ايتاليا ييها شناخته شد و گسترش يافت . هيچ تمدني حق ندارد سهم ساير تمدنها را به نفع خود مصادره كند و يا مساهمت يك تمدن را در تاريخ بشري انكار كند. گذشته از اثر فلسفه و كلام و هنر مسلمانان در اروپا ، آنچه موجب تلطيف روح و تهذيب اخلاق اروپاييان شده است ، ادبيات بسيار غني و گسترده اسلامي است . صحبت از گذشته تاريخي ، بدون نگاه به آينده ، فقط مي تواند يك تفنن علمي تلقي شود ، در حالي كه براي كمك به جوامع انساني و بهبود وضع جهان لازم است ببينيم وضع كنوني ارتباط كشورهاي آسيايي و مخصوصا” مسلمانان اروپا چگونه است . اگر امروز تمدنهاي بزرگ آسيايي خود را در آيينه غرب بوده است آيينه اي كه گذشته غرب و مواريث فكر و فرهنگي خود را نشان مي داده است اگر گفت و گو نه يك انتخاب بلكه يك ضرورت براي فرهنگ ما و غرب است پس بايد كوشش كنيم تا با نمايند گان اصيل فكر و فرهنگ اسلامي سخن بگوييم و گرنه گفتگوي غرب با غرب زدگان كه در واقع وجود ناقص اصيل فكري و ابتري از خود غرب هستند نه تنها ديالوگ نيست بلكه حتي منو لوگ نيز مي تواند باشد، گفتگوي عميق ، دقيق و متفكرانه غرب با تمدن اسلامي مي تواند براي بعضي از مشكلات بسيار جدي جهان راه حلهاي عادلانه انساني و علمي بيابد.(گفتگو ) از آن رو مطلوب است كه مبتني بر آزادي و اختيار است در گفت و گو نمي توان هيچ فكري را به طرف مقابل تحميل كرد در گفت وگو به وجود مستقل فكري ، اعتقادي و فرهنگي مستقل طرف گفت وگو بايد احترام گذاشت. فقط در اين صورت است كه گفت وگو مقدمه اي براي صلح و امنيت و عدالت خواهد بود . ايده گفت وگوي تمدنها بر خلاف مدل رويارويي سياسي واحدها كه بر حسب برتري ابزار قدرت مفهوم مي يابد از فقدان خود برتري جويانه كشورها و در واقع برابري تمدنها و فرهنگها بدون توجه به قدمت ، گسترش و آوازه آنها نه تنها تاريخ بشر بلكه در ملل دنيا با پذيرش اين پيشنهاد به مدد زايشگري روح تمدن جو و استغنا طلب فرهنگيشان مي خواهند به رقابتي سالم در عرصه تعالي انديشه ها ، تضارب آرا ورويه مصالحه جويي وارد شوند واز سيستم نا امن حاكم بر جهان كنوني فاصله بگيرند . سيد محمد خاتمي رئيس جمهوري محترم تاكيد مي كنند كه تحقق صلح جهاني به دور از تحقق عدالت جهاني امري خيالي و وهم آور است . وي با ياد آوري اين كه روايط ميان مسلمانان و غربيان به عنوان صاحبان دو تمدن بزرگ و داعيه دار جهاني ، اهميت ويژه اي دارد عنوان كرد: اسلام نه تنها تهديدي براي غرب نيست ، بلكه به عنوان بهترين پيام معنوي آسماني ، كه قادر است خلا” معنوي موجود در غرب را به بهترين شكل پر كرده و انسان سرگشته و از خود بيگانه امروز را از وضعيت ناهنجار خود رهايي بخشد .

خاتمي در سخنراني اجلاس هزاره سران سازمان ملل،ضمن آنكه خواستار تغيير اراده معطوف به قدرت ، به ارده معطوف به برابري ، احترام گفتگو وتفاهم گرديد ، خاطر نشان ساخت كه گسترش جهاني شدن دموكراسي تنها راه اين گفتگو است :بايد مردم سالاري فراتر از سطح ملتها و كشورها برود و در عرصه بين المللي بايد جامعه مدني جهاني كه اعضاي آن دولتها و ملتها هستند تحقق پيدا كند . كه لازمه آن برقراري تساوي و عدالت در بهره برداري از موقعيت ها و اعتبارات جهاني است. پس دموكراسي چه در سطح دروني و چه درسطح بيروني ، مهمترين شرط تحقق گفتگوي تمدن هاست. دموكراسي، نه فقط در سطح دروني يك ملت ، كه در عرصه بين المللي نيز بايد ضابطه معيار زندگي نوين شود ، در عرصه اي كه شهروندان آن به جاي افراد برابر در درون يك ملت – دولت ، ملتهاي داراي حق و حرمت مساوي در عرصه حيات بشري باشند.

ب) هانتينگتون

پروفسور ساموئل هانتينگتون استاد دانشگاه هاروارد آمريكا و رئيس انستيتوي مطالعات استراتژيك، رئيس آكادمي مطالعات بين المللي و منطقه اي در هاروارد و سياست شناس ريز نقش كه همچون گذشته عميقا” درباره حوادث جهاني بحث مي كند و شنونده را با دانش مشروح خويش به شگفتي وا مي دارد او يكي از تحليل گرايان با سابقه آمريكاست كه در راستاي نظريه برخورد تمدن ها سه فرضيه دارد

اولا”:

نظام بين المللي به لحاظ تاريخي مركب از فرهنگهاي متعددي است كه هر يك ، سايرين را بيگانه مي داند و در آن ما در مقابل ديگران مطرح مي شويم.

ثانيا”:

از اين نگره ، غرب تمدن غالب در عصر دگر گوني روابط بين اللمللي است وبخش اعظم ديگر ارزشها تهديد كننده حيات خود مي داند.

ثالثا”:

در دوره معاصر برخورد فرهنگي غرب واسلام ، جاي گزين برخورد ايدئولوژيك آنها مي شود ؛چنانكه مي توان گفت در عرصه سياست ، جهان ما بعد از جنگ سرد وارد مرحله اي جديد مي شود كه در آن ديگر از رقابتهاي كشور ملتها يا مناقشات ايد ئولوژيك خبري نيست بلكه برخورد ، برخورد تمدن هاست . از سوي ديگر ، اين نظريه بر سه اصل متكي است :اولا”:تمدن هايي در جهان در حال شكل گيري هستند كه در كليه شئون ارزشي و غير ارزشي داراي ديدگاههاي متفاوتي مي باشند. ثانيا”: كوچك شدن جهان و افزايش تعامل ملل وابسته به تمدنهاي متنوع ،رسيدن به خود آگاهي تمدني ناشي از تعامل متقابل را نفي مي كند و بر خورد را دامن مي زند، زيرا فرهنگ تابعيت نمي پذيرد ، هر چند مي تواند مضاعف باشد. ثالثا”: روند نوسازي اقتصادي در سراسر جهان باعث بروز خلاء معنا و هويت مي شود كه به نوعي مي توان مذهب را جاي گزين آن نمود . هانتينگتون بر مبناي اين فرض و اصول معتقد است هر تمدن داراي عناصر عيني (زبان ، تاريخ، مذهب ،سنن،نهادها)و ذهني (وابستگي،قرابت پيوند دروني)است كه ان را از ساير تمدن ها متمايز مي كند به اين ترتيب اختلاف خط مشي هاي فرهنگي و تمدني موجب افزايش و پيدايش تنش در سطوح فرد (نزاع گروه هاي حامي تفكر مدني)و كلان رقابت دول وابسته به تمد نهاي مختلف براي ترويج مردم سالاري و ليبراليسم واكنش تلافي جويانه ساير تمدنها را در برمي انگيزد.

هانتينگتون براي تمدنها اصالت ذاتي مي تراشد و در قبال مسايل اعتباري رهيافتي ذات گرايانه بروز مي دهد او در بخشي از نوشته هايش در مورد نظريه برخورد تمدنها و ترسيم خطوط گسل فرضي خود مدعي شده است : خطوط گسل موجود بين تمدنها امروز جاي گزين مرزهاي سياسي ايد ئو لوژيك دوران جنگ شده است و اين خطوط جرقه هاي ايجاد بحران و خونريزي اند. خصو مت هزار و چند ساله اسلام و غرب آبستن بروز حوادثي خونين مي شود . سياست خارجي را بازتاب و كاربست سياستهاي داخلي كشور در صحنه بين المللي دانسته اند . منافع ملي ،ايد ئو لوژي و امنيت از جمله عواملي هستند كه در عرصه تدوين و اجراي مسايل سياست خارجي ،فرآيند تصميم گيري را تحت تاثير قرار مي دهند و بدان شكل مي بخشد. با تحكيم سرمايه بين المللي ، كشورهاي سرمايه داري سياستهايي را به منظور گسترش نظام سرمايه داري و ايد ئو لوژي فرهنگ و سياستهاي بين المللي متناسب با آن دنبال مي كنند . به كار گيري موثر چنين سياستي مستلزم آن است كه دولت سرمايه داري منافع حياتي خود را صريحا” بيان كند. اين گونه منافع بر حسب قدرت و توانايي حفظ گسترش حوزه هاي نفوذ كشور، تعريف مي شود. نزاع بين ملتها جاي گزين جدال و پادشاهان و حاكماني شد كه به پشتوانه قوانين الهي برزمين حكم مي راندند. بعد از جنگ جهاني اول و انقلاب بلشويكي شاهد بروز نوع جديدي از درگيري يعني درگيري ايد ئو لوژيك هستيم.

گفتگوي تمدن ها در عرصه غير از روابط سياسي و مذاكرات سياسي است. مذاكرات سياسي براي دادن و گرفتن امتياز و قانع كردن است ولي گفتگوي تمدنها براي اين است كه اين لايه را كنار بگذاريم با هم صحبت كنيم و آشنا شويم . البته نبايد به طرف بگوييم كه فرهنگ ما را بپذير و طرف مقابل نيز نبايد اين را انجام دهد . يعني مسا له در تحميل نباشد ما نيازمند احترام متقابل هستيم . هدف رفع سوءتفا هماتي است كه يا در تاريخ به وجود آمده يا در اثر مواضع خاص سياسي و اين مهمترين كار گفتگوي تمدن هاست . كساني كه در عرصه گفتگوي تمدنها فعال هستند كه بيشترين تاثير را بروي افكار عمومي دارند. امروزه مشكل ما افكار عمومي است يعني آقاي بوش نيز وقتي مي خواهد به عراق حمله كند يا كشوري را مورد تحريم قرار دهد بايد در ابتدا افكار عمومي كشورش را آماده كند . حتي در دنياي اسلام نيز تروريست ها و افراطي بايد يك پايگاهي در افكار عمومي داشته باشند . يعني با روشهاي كه جوانان و گروهاي سنتي را به خود جلب كنند آتشي كه در حال حاضر وجود دارد همه ؛هم شرق هم غرب ، اسلام و مسيحيت را مي سوزاند . بايد آتش خشونت را در جهان خاموش كنيم و ميدان را از دست خشونت طلبان و يا تروريست ها خارج كنيم . وقتي اسلام بيانگر گفتگوي تمدن هاست طبيعتا بايد چنين اسلام را در گفتگوي تمدن ها مطرح كرد ،ولي اگر در داخل نتوانيم با يكديگر گفتگو كنيم و خودمان هم به حرفهايمان گوش نكنيم تاثيري ندارد. ما اگر بتوانيم اسلامي را كه در قانون اساسي آمده و حضرت امام (ره) بر آن تاكيد داشتند را ترويج كنيم ،موفق خواهيم شد . اسلامي كه پيروزي آن با گل بود اسلامي كه موقع تخريب يك رژيم به زور متوسل نشد و در موقع سازندگي نيز حتما نبايد به زور متوسل شد و اگر اين اتفاق افتاد بايد يا آن را توطئه اي دانست كه مي خواهد چهره اسلام را تخريب كند ، يا اينكه در اثر نفهميدن عمق اسلام و انقلاب و روش و منش امام (ره)افتاده است. اگر براي مردم سالاري ديني كه خود الگوي خاص است تلاش كنيم و در گفتگوي تمدنها به كار ببرييم حتما روابط خارجي و سياست خارجي ما بهتر خواهد شد.

منبع :http://www.aftabir.com