جايگاه آذر در فرهنگ ايران
آذر در اوستا « آتَر/ آتَرش» و در پهلوي « آتُر / آتَخش » و در فارسي امروز « آذر / آتش »است. آذر، ايزد نگاهبان آتش و فروزه اهورامزداست براي همين گاه او را در شمار امشاسپندان آورده اند. در فرهنگ ايران، آتش يكي از پديدههاي طبيعي ستودني است چون گرماي زندگي را در كالبد ديگر پديدههاي هستي جاري مي سازد و با نور خود كه نشاني از آذر اهورايي است جان و دل ياران اهورامزدا را روشنايي مي بخشد پس « سوي پرستش » اهورا مزداست و آتش پرستاران در آتشكده از آن پرستاري مي كنند. جشن آذرگان از جشنهاي ويژه آتش در فرهنگ ايران است كه در ستايش آذر اهورايي برگزار مي شود.
ايزد آذر در متنهاي كهن
در بسياري از متون كهن از آذر اهورايي ياد شده و جايگاه او ستوده شده است. براي نمونه در « يسنا، هات 62 » از آذر اهورايي با صفاتي چون « برازنده ستايش و نيايش » ، « گشايش بخش » و « پناه بخش » ياد شده است و از او شادكامي، زندگي دراز، آسايش همگاني، كامروايي و روشنايي خواستار شده اند. همچنين در « آتش نيايش » در ستايش آذر اهورايي آمده است: « درود بر تو اي آتش! اي برترين آفريده سزاوار ستايش اهورا مزدا ... به تو اي آتش! اي پرتو اهورامزدا ! خشنودي و ستايش آفريدگار و آفريدگانش برساد ! افروخته باش در اين خانه ! پيوسته افروخته باش در اين خانه! فروزان باش در اين خانه ! تا دير زمان افزاينده باش در اين خانه! به من ارزاني ده اي آتش! اي پرتو اهورامزدا ! آسايش آسان! پناه آسان ! آسايش فراوان! فرزانگي، افزوني، شيوايي زبان و هوشياري روان و پس از آن خرد بزرگ و نيك و بي زيان و پس از آن دليري مردانه، استواري، هوشياري و بيداري، فرزندان برومند و كاردان، كشورداري و انجمن آرا، بالنده، نيك كردار، آزادي بخش و جوانمرد، كه خانه مرا و ده مرا و شهر مرا و كشور مرا آباد سازند و انجمن برادري كشورها و همبستگي جهاني را فروغ بخشند... »
آيينهاي جشن آذرگان
در « فرهنگ جهانگيري » ، « برهان قاطع » ، « مروج الذهب مسعودي» و « المدخل في صناعة احكام النجوم » از « كيا كوشيار ابن لبان شهري جيلي » اين جشن را با نام « آذرخش » نوشته اند.
ابوريحان بيروني در « آثارالباقيه » دربارهٔ جشن آذرگان نوشته است: « روز نهم آذر، عيدي است كه به مناسبت توافق دو نام " آذرجشن" مي گويند و در اين روز به افروختن آتش نيازمند است و اين روز جشن آتش است و به نام فرشته اي كه به همه آتشها موكل است ناميده شده. زرتشت امر كرده در اين روز آتشكدهها را زيارت كنند و در كارهاي جهان مشورت نمايند ».
نياكانمان آذرگان را روزي خجسته مي دانستند و در خانهها و بامها آتش افروخته و آن روز را با شادي و شادماني و خواندن نيايشها و گستردن سفره آييني با خوراكيهاي گوناگون در آتشكدهها كه آذين بندي شده بودند، جشن مي گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوبهاي خوش سوز و خوش بو مي نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر كس اخگري به خانه برده و آن آتش تا پايان زمستان در خانهها فروزان بود و نمي گذاشتند خاموش شود و آن را نيك فرجام و فرخنده مي دانستند. يكي از نيايش هايي كه در آذر روز هرماه و از جمله در آذر روز از آذرماه خوانده ميشود « آتش نيايش » نام دارد كه پنجمين نيايش از پنج نيايش « خرده اوستا » است. مسعود سعد سلمان، شاعر پارسي گوي، در قطعه هايي كه براي نام ماههاي ايراني سروده، دربارهٔ « آذر ماه » مي گويد:
اي ماه، رسيد ماه آذر / برخيز و بده مي چو آذر آذر بفروز و خانه خوش كن / ز آذر صنما به ماه آذر
او همچنين دربارهٔ « روز آذر » گفته است:
اي خرامنده سرو تابان ماه / روز آذر مي چو آذر خواه شادمان كن مرا به مي كه جهان / شادمان شد به فر دولت شاه
گل ويژه جشن آذرگان
در كتاب پهلوي « بندهش » آنجا كه « دربارهٔ چگونگي گياهان » سخن به ميان مي آيد، از ميان گلها « آذريون» گل ويژه آذر معرفي شده و آمده است: « ... اين را نيز گويد كه هر گلي از آن امشاسپندي است؛ و باشد كه گويد:... آذريون آذر را ... ». در متون فارسي گل آذريون را با نامهاي ديگري همچون « آذرگون »، « گل آتشي » يا « گل آتشين » نيز ناميده اند چنان كه امير معزي، صائب و واعظ قزويني در اشعار خود آن را گلي با رنگ سرخ آتشين تصوير كرده اند و گفته اند كه گرچه سرخ است اما گل سرخ نيست و خوش بو هم نيست. اما در برخي ديگر از منابع آن را گلي زرد دانسته اند. پس چنان كه پيداست در زمانهاي گوناگون نام « آذرگون » را بر گلهاي مشابه نهاده اند. در همين مورد در لغت نامه دهخدا زير واژههاي آذريون و آذرگون آمده است: « گلي باشد زرد كه در ميان زغب و پرزي با ريشههاي سياه دارد و خوش بوي نيست و ايرانيان ديدار آن را نيك دارند و در خانه بپراكنند ( از قاموس ). چنان كه در آذرگون گفته شد آذريون معرب آذرگون است و اقوال فرهنگ نويسان مانند شعرا در معني آن نهايت مختلف و مضطرب است، و آن را خيري و نوعي بابونه و سطرديقون و اقحوان و زبيده و كخله و گاوچشم و هميشه بهار و نوعي از شقايق و گل آفتاب پرست و امثال آن گفته اند. صاحب تحفه گويد: نباتي است ميان شجر و گياه بقدر ذرعي برگش بي زوايد و نرم بقدر برگ جرجير و با اندك زغبيت و گلهاي او بزرگ و پهن و مدور و زرد و رخشنده و در وسط او برگهاي ريزه ٔسياه مايل به سرخي و به غايت خوش منظر و هميشه رو به آفتاب دارد و به حركت او دور مي كند... و تشويش اقوال مؤلف اختيارات بر ارباب بصر پوشيده نخواهد بود - انتهي . و از اين تعريف روشن ميشود كه آذريون همان گل است كه اكنون آفتاب گردان نامند : و آذريون از حسد رخسار آتش رنگ او رخ بزرآب فروشست و به سان غمگينان از اوراق گلناري چهره زعفراني بنمود. ( تاج المآثر …)از امثله فوق و نيز از مندرجات فرهنگها و لغتهاي طبي چنين مستفاد ميشود كه آذرگون را قدما به درستي نمي شناخته اند و يا اين كلمه در امكنه و ازمنه مختلف معاني مختلف مي داده است . از معانيي كه براي اين كلمه آورده اند هميشه بهار، خجسته، قسمي از شقايق كه اطرافش خيلي سرخ و وسطش نقطه سياه دارد، لاله، شقر، لاله ٔ دختري، آردم، گل آفتاب پرست، گاوچشم، خيري، كحله و زبيده است و گفته اند نوعي از گل است كه بعضي به سرخي زند و برخي به زردي ... ». و اما لامعي گرگاني ( از شاعران دوران ملكشاه سلجوقي ) نيز در ابياتي آذرگون را با گلبرگ هايي زرد با ميانه سياه تصوير كرده است:
دو چشم خويش برافكن به چشم آذرگون / در اين زمان و بر آماق او گمار آماق
به چشم بر مژهٔ زرد اگر نكو نبود / نكو بود سيه اندر ميان چشم احداق
به اين ترتيب اگرچه در برخي از فرهنگهاي گياهشناسي گاه « آذرگون » را به عنواني صفتي براي گل هايي همچون شقايق، لاله، سيكلامن و هميشه بهار كه به سرخي مي گرايند، نيز به كار برده اند اما از آنچه در متون كهن فارسي دربارهٔ گل آذرگون يا آذريون برجاي مانده چنين مي توان نتيجه گرفت كه اين گلي است گرد و بزرگ با گلبرگهاي زرد كه گاهي نيز به سرخي مي زند و با توجه به شواهد موجود به نظر آذرگون يا آذريون مورد اشاره در متون كهن ايراني گونه اي از آفتابگردان يا همان « Sunflower » با نام علمي ( Helianthus annuus ) است كه در اندازههاي گوناگون و با رنگهاي زرد يا سرخ يا تركيبي از زرد و سرخ در طبيعت وجود دارد.