امامت حضرت حجّت بن الحسن المهدي(عج)

حضرت حجت بن الحسن(ع) در شب جمعۀ پانزدهم شعبان سال 255 هجري قمري در سامرّا، ديده به جهان گشود. لقب مهدي، قائم، منتظَر، صاحب الزمان و بقيه اللّه از مشهورترين القاب ايشان است. شب نيمۀ شعبان، شب بسيار پر فضيلتي است كه بنا بر فرمايش امام صادق(ع)پس از شب قدر، برترينِ شب هاست. در فرمايشات اميرالمؤمنين(ع) نيز آمده است كه حتي يهود نيز پيش از ظهور اسلام، اين شب را گرامي مي داشتند.حتي يهود نيز پيش از ظهور اسلام، اين شب را گرامي مي داشتند. يكي از وقايع شگفتي كه هر سال در اين شب رخ مي دهد، فوران آب چاه زمزم در مسجدالحرام است. «سيدبن طاووس در كتاب فرج المهموم...از ابوجعفر قمي برادرزادۀ احمدبن اسحاق بن مصقله، نقل كرده است كه: در شهر قم يك منجّم يهودي معروف به حذاقت در حساب نجوم بود. احمدبن اسحاق(از بزرگان قم و كارگزار خاص امام عسكري در آن شهر) او را طلبيد و گفت: مولودي در فلان وقت متولد شده است، طالع او را بگير... چون منجم طالع گرفت و در آن نظركرد به وي گفت:حساب نجومي دلالت نداردكه اين مولود از آنِ تو باشد. اين چنين مولود، يا پيغمبر و يا وصيّ پيغمبر است. حساب نجومي مي رساند كه اين مولود شرق و غرب و دريا و خشكي و كوه و دشت جهان را مالك مي شود تا جايي كه تمام مردم روي زمين به دين و ولايت وي مي گروند».[693]

همچنان كه ديديم، دستگاه عباسي حساسيت شديدي در مورد ولادت اين مولود خجسته داشت. حكومت حتي قابله هايي را مأمور كرده بود تا درون بيت امام عسكري(ع) را نيز تحت نظر بگيرند، از اين روي، خداوند دوران بارداري مادر ايشان را پنهان ساخت.

 مادر گرامي ايشان نرجس خاتون شاهزاده خانم بيزانسي بود. وي نوۀ قيصر روم بود و نسل وي از سوي مادر به شمعون الصفا وصيّ عيسي مسيح(ع) مي رسيد. نرجس يك شب حضرت فاطمه(س) را به خواب ديد و به دعوت ايشان مسلمان شد. وي شبي ديگر در خواب ديد كه در مجلس قيصر است و در آنجا حضرت عيسي(ع) و شمعون الصفا و حواريون حضور دارند. ناگهان پيامبر اسلام(ص) همراه با گروهي از فرزندانشان از جمله امام حسن عسكري(ع) وارد شدند و پيامبر(ص) او را براي امام حسن عسكري(ع) خواستگاري نمود، و حضرت عيسي(ع) نيز از اين امر استقبال نمود و ازدواج صورت گرفت. روايت شده است كه وي شبي ديگر فرمان يافت كه با لشگري كه جدّش براي نبرد با مسلمانان آماده كرده است حركت كند. وي نيز همراه با لشگر روانه شد و در نهايت به اسارت مسلمانان درآمد و به بغداد منتقل گرديد.به طوري كه در كامل ابن اثير و ديگر منابع آمده در سالهاي 240 تا 253 هجري جنگهايي ميان قواي اسلام و روم شرقي درگرفته است. در تاريخ «العرب والرّوم» تأليف نازيليف و ترجمۀ دكتر محمد عبدالهادي شعيره مي نويسد كه در سال 247 هجري جنگهايي بين مسلمين و روميان در گرفت و غنائم بسياري به دست مسلمانان افتاد. در سال 248 نيز «بلكاجور» سردار مسلمانان با روميان جنگيد و طي آن بسياري از اشراف روم اسير شدند(تاريخ العرب والرّوم صفحۀ 225).حضرت ابراهيم(ع) دو فرزند داشت: اسماعيل و اسحاق(عليهما السلام). يعقوب، يوسف، موسي و عيسي(عليهم السلام) و تعداد كثيري از پيامبران الهي از نسل حضرت اسحاق(ع) بودند، و خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) از نسل حضرت اسماعيل(ع) بود. امام مهدي(ع) اين دو دودمان را به هم پيوند مي زند.

«چون خبر شكست رستم فرخزاد در جنگ قادسيه به يزدگرد ساسانى فرزند شهريار رسيد و به او گفته شد رستم شكست‏خورد و كشته شد و پنجاه هزار از نيروهاى او از پاى درآمدند، يزدگرد، اهل خانه، زن و فرزند خود را به قصد فرار از مدائن خارج كرد و در برابر باب ايوان مدائن ايستاد و گفت: سلام بر تو اى ايوان، اينك از تو روى مى‏گردانم، ليكن يا من به تو باز خواهم گشت‏يا مردى از فرزندانم (و راجع اليك، انا او رجل من ولدى) كه هنوز زمان او نزديك نشده و روزگار او نرسيده است. سليمان ديلمى گويد: بر امام صادق(ع) وارد شدم و از اين مسأله پرسيدم كه منظور يزدگرد از اين جمله كه «يا مردى از فرزندانم به ايوان كسرى باز خواهد گشت‏» چيست؟ امام صادق(ع) فرمود: او صاحب شما، حضرت قائم به امر خداوند عزوجل است كه فرزند ششم از فرزندان من است كه از يزدگرد متولد گشته است، بنابراين فرزند او نيز به شمار مى‏رود»(-بحارالانوار؛ ج 51، ص 164). شهربانو دختر يزدگرد سوم همسر امام حسين(ع) و مادر امام زين العابدين مي باشد. بنابر اين امام زمان(ع) دو دودمان سلطنتي ايران و روم را نيز به هم پيوند مي زنند.

كارگزار امام هادي(ع) نامه اي را كه امام(ع) به زبان رومي براي نرجس نوشته بود به وي رساند و او را خريداري نمود و به سامرّا برد و امام هادي(ع) آنچه نرجس در خوابهاي خود ديده بود به وي يادآوري نمود و به او بشارت داد كه وي به عقد امام حسن عسكري در آمده و مولودي مبارك از وي زاده خواهد شد كه زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد.

حكيمه بانو، عمة امام حسن عسكري(ع) مي گويد كه بر نرگس خاتون تا هنگام وضع حمل هيچ نشاني از علائم حاملات ظاهر نبود و در حين ولادت وي نوري ظاهر شد كه تمام خانه روشن گشت و آن نور در همه آفاق منتشر شد و به مشرق و مغرب رسيد. نرگس خاتون چنان غرق در نور بود كه چشمم را از ديدنش مي پوشاند. پسري را كه متولد شده بود ديدم كه در سجده است و انگشت سبابه بلند كرده و مي گويد: «اشهد أن لا اله الّا اللّه وحده لا شريك له و أنَّ محمداً رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و أنَّ أبي اميرالمؤمنين» و سپس بر امامت يكايك امامان تا خودش گواهي داد و گفت: «خداوندا، وعده اي را كه به من داده اي عملي فرما و امرم را به سرانجام برسان و گامم را استوار بدار و زمين را به وسيلۀ من از عدل و داد پر ساز...»-بحارالانوار؛ج 51- اكمال الدين؛ ج2.

* امام عسكري(ع) در پاسخ به حكيمه بانو كه از اين امر در شگفتي بود فرمود: «...بر مادر حضرت موسي(ع) نيز آثار حمل آشكار نبود زيرا فرعون در جستجوي موسي، شكم زنان حامله را مي دريد و اين مولود مانند موسي(ع) است و در جستجوي اويند».

مخفي نگاه داشتن اين مولود از نگاه مردم از اهمّ وظايف امام عسكري بود، اما ايشان در عين پنهان داشتن وي، برخي از اصحاب خويش را از وجود او آگاه مي فرمود تا اين امر را به شيعيان برسانند تا پس از او به گمراهي نيفتند. احمد اشعري از ياران خاص امام عسكري(ع) از جملۀ افرادي است كه افتخار ديدن اين مولود را يافت. وي به ديدن امام عسكري(ع) مي رود و امام(ع) با كودكي سه ساله در بغل كه چهره اي بسيار زيبا و درخشان دارد و همچون ماه مي درخشد بر او وارد مي شود. امام(ع) خطاب به وي مي گويد:«گرامي بودن تو نزد خداي سبب شده است كه اين كودك را به تو نشان دهم. اي احمد، او هم نام و هم كنيۀ رسول خداست و زمين را از عدل و داد پر كند پس از آن كه از ظلم و جور پر شده باشد... اي احمد، خداوند متعال از خلقت آدم تا روز قيامت زمين را از حجت خويش خالي نگذاشته و نخواهد گذارد. به سبب حجت و وليّ پروردگار است كه بلا از اهل زمين دور شده و بركت و روزي مردمان از زمين مي رويد... اي احمد، فرزندم غيبتي طولاني خواهد كرد كه در آن، تنها مردمي كه به خدا ايمان دارند بر امامتش استوار خواهند ماند و توفيق دعا در تعجيل ظهورش خواهند داشت و ديگران هلاك خواهند شد».احمد اشعري مي گويد: اي مولاي من، آيا علامتي هست تا دلم بدان آرام گيرد؟ در اين حال كودك به سخن درآمده و مي فرمايد:«من بقيه اللّه در زمين و انتقام گيرنده از دشمنان خدا هستم و تو از اين پس نيازي به دليل نخواهي داشت».

ديگر بزرگان شيعيان كه مورد اطمينان بودند نيز از طريق امام(ع) به طور شفاهي و يا مكتوب، خبر تولد امام مهدي(ع) را دريافت كردند. بزرگان شيعه چون محمدبن ايوب و محمدبن عثمان و ديگران نقل مي كنند كه امام عسكري(ع) به ما كه چهل نفر بوديم حضرت مهدي(ع) را معرفي نموده و فرمود:«اين امام شما پس از من است. از او اطاعت كنيد و متفرّق نگرديد كه در دين خود هلاك مي شويد».[694]در نامۀ امام(ع) به ابن بابويه كه در شهري دوردست به ارشاد مردم مشغول است، امام(ع) ضمن دادن مژدۀ ولادت «موعود» به وي مي نويسد:«...بر تو باد صبر و انتظار فرج كه پيامبر(ص)فرمود: برترينِ اعمال امّت من انتظار فرج است. شيعۀ ما پيوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور كند».

امام مهدي(ع) چهار سال و نيم سن داشتند كه پدر بزرگوارشان به شهادت رسيد. در حالي كه جعفر، برادر امام عسكري(ع) كه فرد منحرفي بود قصد داشت تا با اقامۀ نماز بر پيكر آن حضرت خود را وارث امامت علوي معرفي نمايد، ناگاه امام مهدي(ع) رداي وي را از پشت سر كشيد و خطاب به وي فرمود: «اي عمو، به كنار برو كه من بر اقامۀ نماز بر پدرم از تو سزاوارتر هستم».

*نقل است كه جعفر سرانجام توبه نمود.

غيبت صغري و كبري:

«براي قائم دو غيبت است؛ يكي كوتاه و ديگري طولاني. در غيبت اول كسي جز خواصّ شيعه مكان او را نمي داند، و در غيبت دوم جز دوستان خاصّ كسي از جاي او آگاهي ندارد».[1]

به دنبال وفات امام حسن عسكري(ع)، شيعيان به مدت شصت و نه سال و نيم تنها از طريق سفراي چهارگانۀ امام مهدي(ع) قادر با ارتباط با ايشان بودند. اين دوره را غيبت صغري ناميده اند. در اين دوره رابطۀ مردم با امام(ع) به كلّي قطع نبود، اما محدود بود. اين نوّاب به ترتيب عثمان بن سعيد عمري، محمدبن عثمان عمري، حسين بن روح نوبختي و علي بن محمد سمري نام داشتند.

امام(ع) در آخرين نامۀ خود به علي بن محمد سمري فرمان داد تا اعلام كند كه آن حضرت پس از او ديگر نايبي ندارد زيرا دورۀ غيبت كبري فرا رسيده است و ديگر جز به اذن الهي ظهوري نخواهد بود تا آنگاه كه دلها سختي گيرد و زمين از ظلم و جور پر گردد. آخرين سخنِ آخرين نايب امام چنين بود: «للّه الامر، هو بالغه... از اين پس، كار تنها به خداوند مربوط است». 


[1] -اصول كافي؛ ج1.


[1] - بحارالانوار؛ج 51- اكمال الدين؛ ج2.