گذري بر زندگاني امام صادق عليه السلام

امام جعفر صادق (ع) در روز جمعه، يا دوشنبه، 17 ربيع‏الاوّل سال 83 قمرى ديده به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر(ع) و مادر گرامى اش فاطمه، معروف به " اُمّ فروه" از زنان نيكو سرشت بود. امام صادق(ع) در شأن و مقام مادرش فرمود: مادرم از زنانى بود كه ايمان داشت، تقوا پيشه كرده و نيكوكارى مى‏نمود و خدا، نيكوكاران را دوست دارد.(2)

امام جعفر صادق )ع( به مدت دوازده سال، حيات با بركت جدّ گرامى‏اش امام زين العابدين (ع) را درك كرد ، هم چنين، 32 سال از وجود شريف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود. مدت امامت امام جعفر صادق (ع)، 33 سال بود و با خلافت غاصبانه چند تن از خلفاى اموى و دو تن از خلفاى عباسى به شرح ذيل معاصر بود ) :عبدالملك بن مروان ،وليد بن عبدالملك ،سليمان بن عبدالملك ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام بن عبدالملك ، وليد بن يزيد ، يزيد بن وليد ،مروان بن محمد،ابوالعباس سفاح ، منصور دوانقى ) كه نُه نفر اوّل از طايفه بنى اميه و دو نفر آخر از خاندان بنى عباس بودند و آن حضرت از هر دو طايفه، سختى‏ها و بى‏مهرى‏هاى فراوانى ديد؛ اما چون آن امام بزرگوار در انتهاى دوران خلافت ستم كارانه امويان و در آغاز خلافت فريب‏كارانه عباسيان مى‏زيست، فرصت مناسبى به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از يك طايفه غاصب، به طايفه غاصب ديگر و سرگرم شدن آنان به يكديگر، مكتب اهل بيت (ع) را به مسلمانان بشناساند و زمينه و تبليغ اين مكتب را مهيّا سازد. آن حضرت با تشكيل حوزه علميه و تعليم شاگردانى مبرز تحول شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت، وى را پايه گذار مذهب "اماميه" دانسته و شعيان امامى اثناعشرى را " شيعه جعفرى" مى‏گويند.

سرانجام اين امام همام، در 65 سالگى به وسيله زهرى كه منصور دوانقى، به واسطه عوامل خود در مدينه، به آن حضرت خورانيد، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسيد. تاريخ شهادت وى، 25 شوال سال 148 قمرى مى‏باشد. امام موسى كاظم (ع) بدن مطهر پدر را پس از غسل، كفن و نماز، در جوار قبر پدر و جدش و عموى پدرش در قبرستان بقيع به خاك سپردند.(3)

منابع : 1- تاج‏المواليد ص 43؛ الارشاد، ص 525 وكشف الغمّة، ج 2، ص 369 -2-همان - 3- الارشاد، ص 525؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 369؛ زندگانى چهارده معصوم (ع) (ترجمه اعلام الورى)، ص 376؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 121 و موسوعة الامام الصادق (ع)، ج 1-2

نگاهى به سيره امام صادق (عليه السلام)
كار و تلاش و دستگيرى از مستمندان

امام صادق عليه السلام نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مى‏كرد، بلكه ‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ ‏تابستان، در مزرعه‏اش كار مى‏كرد. يكى از ياران حضرت مى‏گويد: آن ‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن بر تن و بيل در دست، باغ را آبيارى مى‏كرد و عرق از سر و صورتش مى‏ريخت، گفتم: اجازه‏ دهيد من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه اين كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب ‏آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پى روزى حلال هستم. (۱)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت ‏خداوند تاكيد داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمايه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آورده‏اى؟ او گفت: چون مردم نيازمند كالاى ما بودند، ما هم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان هم‏پيمان شديد كه كالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسان‎تر است. (۲)
حقيقت اين است كه امام در نهايت علاقه به كار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمى‏شد و مى‏دانست كه بهترين كار از نظر خداوند تقسيم دارايى خود با نيازمندان است، حقيقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملى نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مى‏فرمود: وقتى خرماها مى‏رسد، مى‏گويم ديوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مى‏گويم ده ظرف‏ خرما كه بر سر هر يك ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هر يك، يك مد خرما بخورند. آنگاه مى‏خواهم براى تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن، مريض، كودك و هر كس ديگر كه توان آمدن به باغ را نداشته) يك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و ... را مى‏دهم و باقى‎مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مى‏كنم و دست آخر از محصول چهار هزار دينارى، چهارصد درهم برايم ‏مى‏ماند. (۳)
ساده زيستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مى‏پوشيد و در زندگى رعايت اقتصاد را مى‏كرد. مى‏فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان ‏زمان است. لذا (۴) گاه لباس نو و گاه لباس وصله‎دار بر تن ‏مى‏كرد. لذا وقتى سفيان ثورى به وى اعتراض مى‏كرد كه: پدرت على‏ لباسى چنين گرانبها نمى‏پوشيد، فرمود: زمان على عليه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشيده‏ام. (۵)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمى‏داد، امتيازى براى وى و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگى ‏هنگام بروز بحران‏هاى اقتصادى و اجتماعى بيشتر بروز مى‏يافت. از جمله در سالى كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم‏هاى ‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند و فرمود: «فان الله ‏يعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولكنى ‏احب ان يرانى ‏الله قد احسنت تقدير المعيشه.»
(۶) خدا مى‏داند كه مى‏توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده‏ام را تهيه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه‎ريزى صحيح‏ زندگى ببيند.
شجاعت
امام صادق عليه السلام در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبه‏اى به سختى‏ مى‏ايستاد و اين شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق‎طلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندى رو  به ‏رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق‏ كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به اين ترتيب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (۷) و آنگاه كه فرماندار مدينه در حضور بنى‎هاشم در خطبه‏هاى نماز به على عليه السلام دشنام داد، امام چنان ‏پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى ‏خانه‏اش راهى شد. (۸)
همزيستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق عليه السلام شيعيان را به همزيستى با اهل تسنن دعوت مى‏كرد تا به اين طريق هم شيعيان از جامعه اكثريت منزوى نشوند و هم بتوان‏ احكام و اصول شيعى را با ملاطفت ‏به آنان منتقل كرد. از اين روى ‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مى‏شد، اما اين سهل گرفتن ‏هرگز به معناى زير پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى ‏در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمى‏شد. از جمله در يكى از سفرها، امام صادق عليه السلام به حيره (ميان كوفه و بصره) آمد. در آن‏ جا منصور دوانيقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، يكى از حاضران آب خواست ولى به جاى ‏آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بى‏درنگ ‏برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ملعون ‏مَن ‏جلس على مائده يشرب عليها الخمر» (۹) ؛ ملعون است كسى كه در كنار سفره‏اى بنشيند كه در آن سفره شراب ‏نوشيده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خليفه نيز حاضر نمى‏شد؛ زيرا حكومت را غاصب مى‏دانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زيرا با اين كار از ناحق بودن آنان، چشم‎پوشى مى‏شد و تنها زمانى كه ‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مى‏رفت؛ لذا منصور ضمن ‏نامه‏اى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم ‏نمى‏آيى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزى نيست كه به خاطر آن از تو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزى نيست كه به آن ‏اميدوار باشيم. تو نعمتى ندارى كه بياييم و به خاطر آن به تو تبريك بگوييم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمى‏دانى تا بياييم و تسليت‏ بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت كنى.
امام نيز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمى‏شود و كسى كه دنيا را بخواهد، به خاطر دنياى خود تو را نصيحت ‏نمى‏كند. (۱۰)
علم امام صادق (عليه السلام) و اقدامات وى
آنچه به دوره امامت ‏حضرت امام صادق عليه السلام ويژگى خاصى بخشيده، استفاده از علم بى‏كران امامت، تربيت دانش‎ طلبان و بنيان‎گذارى ‏فكرى و علمى مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ويژگى‏هاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پايه‎ريزى ‏نهضت علمى شد.
ج- اولويت‏ها در نهضت علمى.
د- شيوه‏ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.
 الف- دانش امام
شيخ مفيد مى‏نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده‏اند كه به ‏تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهل‏بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل‏ نشده است ‏به اين اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث، راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان‏ به چهار هزار تن رسيده و آن قدر نشانه‏هاى آشكار بر امامت آن ‏حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايراد شبهه لال كرده است. (۱۱)
سيد مؤمن شافعى نيز مى‏نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (۱۲)
ابوحنيفه مى‏گفت: من هرگز فقيه‏تر از جعفر بن محمد نديده‏ام و او حتما داناترين امت اسلامى است. (۱۳)
حسن بن زياد مى‏گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانيقى به من ‏گفت: مردم توجه زيادى به جعفر بن محمد پيدا كرده‏اند و سيل جمعيت ‏به سوى او سرازير شده است. پرسش‎هايى دشوار آماده كن و پاسخ‏هايش ‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست‏ منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست‏ سوالاتم ‏را بپرسم. من يك يك سؤال مى‏كردم و حضرت در جواب مى‏فرمود: در مورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل ‏مدينه چنان است و فتواى خود را نيز مى‏گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (۱۴)
 ب- ويژگي‏هاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق عليه السلام همزمان با دو حكومت ‏مروانى و عباسى بود كه‏ انواع تضييق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مى‏شد، بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعيد مى‏بردند. از جمله يكبار به ‏همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسى به عراق رفت. يكبار در زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، كوفه و بغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل كه حكومتگران به دليل نزاع‏هاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاى آرام به تاسيس‏ نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتنى نيست، بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مى‏كرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت، بسته بودن راه‏هاى ديگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به‏ تقيه مى‏آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با كوچك‎ترين بهانه‏اى حضرت ‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مى‏گفت: «هذا الشجى معترض‏ فى الحلق‏»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مى‏توان ‏فرو برد و نه مى‏توان بيرون افكند. بر همين اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت‏ شهيد كنند. حكايت زير دليل اين مدعى است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بيت عليهم السلام ‏به صفوان بن يحيى گفت: آيا مى‏دانى با اين كه در ميان خاندان ما هيچ نام و اثرى از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟ ... منصور دوانيقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! يك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پيدا كن كه ماموريت ‏خطيرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دايى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن ‏حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) برو و به هر يك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غريب از اهل ‏خراسان هستم كه گروهى از شيعيان شما در خراسان اين پول ‏را داده‏اند كه به شما بدهم مشروط بر اين كه چنين و چنان (قيام ‏عليه حكومت) كنيد و ما از شما پشتيبانى مى‏كنيم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض ‏رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعريف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها را به مدينه بردم و به هر يك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسيد از دستخط خودشان گرفتم غير از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) كه من ‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت ‏سرش نشستم او تند نمازش را به پايان برد و بى ‏آن كه من سخنى بگويم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده كه آنها سابقه ‏نزديكى با دولت ‏بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديك گوشم آورد و آنچه بين من و تو بود، باز گفت. مثل اين كه او سومين‏ نفر ما بود.
منصور گفت: «يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهل‏بيت نبوه ‏الا وفيه محدث و ان ‏جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان كه هيچ خاندان نبوتى نيست مگر اين كه در ميان آنها محدثى (فرشته‏اى از طرف خدا كه با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مى‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن ‏محمد عليه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مى‏گويد: پدرم گفت: همين(اقرار دشمن) باعث ‏شد كه ما به تشيع روى آوريم. (۱۵)
آرى اين همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع ‏اقدام عليه حكومت وقت مى‏شد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه ‏همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
 ج- اولويت‏ها در نهضت علمى
حال بايد توضيح داد كه در اين مسير حضرت، چه چيزى محتواى اين ‏نهضت علمى را تعيين مى‏كرد؟
حقيقت اين است كه جريان نفاق، خطرناك‏ترين انحرافى است كه از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شروع شده و در آيات مختلفى بدان اشاره شده‏ است، مانند آيات ‏۷ و ۸ سوره منافقين. اين حركت هر چند در زمان ‏پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز يابد، اما از اولين لحظات ‏رحلت، تمام هجمه‏هاى منافقان به يكباره بر سر اهل‏بيت عليهم‏السلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايى مى‏نويسد:
هنگامى كه خلافت از اهل‏بيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روى اين‏ جريان از آنها روي‎گردان شدند و اهل‏بيت عليهم السلام در رديف ‏اشخاص عادى بلكه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه‏ شناخته شدند و در نتيجه مسلمان‏ها از اهل‏بيت عليهم السلام دور افتادند و از تربيت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امويان ‏به اين هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشيدند از مطرح شدن ائمه‏ اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيرى كنند. چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوى ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهل‏بيت عليهم‏السلام محروم ماندند با داستان‎هاى يهود و نصارى آميخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ايام شكل گرفت. رفته رفته كه‏ قيام‎هاى شيعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سياسى به دلايلى باز شد، دو نظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون ‏قيام‏هاى مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مى‏شد، نهضت امام صادق عليه السلام به سوى حركتى علمى‏ مى‏توانست ‏سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به‏ ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دينى و فرهنگى نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج و شكوفايى فرهنگ دينى و مذهبى و پاسخگويى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
 د- شيوه‏ها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
 ۱- تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى، احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر اكرم، اميرمومنان عليه السلام، امام صادق عليه السلام را وامى‏داشت ‏به تربيت راويان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اينك از آن امام در هر زمينه‏اى روايت ‏وجود دارد.
آرى، راويان با فراگرفتن هزاران حديث در علومى چون تفسير، فقه، تاريخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شيمى و ... سدى در برابر انحرافات ‏ايجاد كردند. امام صادق عليه السلام مى‏فرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث ‏از من روايت كرده است. پس آنها را از من روايت كنيد. (۱۶)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (۱۷) و حسن‏ بن على‏ وشا مى‏گفت: من در مسجد كوفه نهصد شيخ را ديدم كه همه‏ مى‏گفتند: جعفر بن محمد برايم چنين گفت. (۱۸)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، كمبود روايت از منبع‏ بى‏پايان امامت را در طى دوره‏هاى مختلف توانست جبران كند و از اين حيث امام به موفقيت لازم دست ‏يافت.
آرى، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل تسنن نيز روايات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و ديگران آمارى داده‏اند كه ‏مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مى‏رسند و اكثر اصول ‏اربعماءئه از امام صادق عليه السلام است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسى‏ كتب اربعه شيعه (كافى، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشكيل دادند.
۲- تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) كه منابع خبرى موثق تلقى‏ مى‏شدند، حضرت به ايجاد شبكه‏اى از شاگردان ويژه همت گمارد تا به ‏دومين هدف خود يعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏ را از چهره دين بزدايند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن ‏الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعين و ... از اين دست ‏شاگردان‏ مبلغ هستند. براى نمونه، مناظره‏اى از صدها مناظره را با هم‏ مى‏خوانيم:
هشام بن سالم مى‏گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بوديم كه مردى از شاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مى‏خواهى؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترين مردم هستيد، مى‏خواهم چند سؤال ‏بكنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مى‏خواهم با خودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدى، بر من ‏غلبه كرده‏اى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنيد كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايى ‏است. هر چه پرسيدم، جواب داد. آنگاه به توصيه امام حمران سوالى ‏پرسيد و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت ‏گفت: در نحو و ادبيات مى‏خواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان ‏خواست ‏با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه كرد كه امام زراره ‏بن ‏اعين را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم ‏و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد كه دندان‎هايش معلوم شد. مرد شامى گفت: گويا خواستى به من بفهمانى در ميان شيعيانت چنين مردمى هستند. امام ‏پاسخ داد. بلى! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (۱۹)
۳- برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ويژه نيز مى‏كوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان ‏را گرفته بود، يعنى مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادى از شيعيان نيز زندگى مى‏كردند و با سنى‏ها از حيث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آميخته بودند، لذا احتمال تاثيرپذيرى از قياس وجود داشت. يعنى يك آفت درونى كه ‏مى‏توانست ‏شيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قياس‏ و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشت‏هاى جاهلانه و قرائت‎هاى سليقه‏اى از دين نيز در مكتب امام جايگاه ويژه‏اى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسير اصلى، به صورت موردى با اين انحرافات مبارزه مى‏كرد. از جمله آنها حكايت معروفى است كه با هم مى‏خوانيم:
حضرت مردى را ديد كه قيافه‏اى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايى دزديد و به سرعت زيرجامه‏اش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مريضى مستمند رسيد، آنها را به او داد. امام صادق عليه السلام شگفت‎زده نزد او رفت و گفت: چه مى‏كنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم‏ و خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزى الا مثلها)؛ هر كس كار بدى بكند كيفر نمى‏بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مى‏فرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثواب ‏هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقير دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم، ۳۶حسنه برايم مى‏ماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به مبانى فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما يتقبل الله من المتقين)؛ خداوند كار نيك را از متقين قبول ‏دارد. يعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمى‏تواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهل‏بيت رسالت، سبب شد مردانى ‏پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن ‏و دين را به خوبى نفهميده‏اند و از اين روى همواره، خود و پيروانشان را به راه خطا رهنمون مى‏شوند. (۲۰)