گذري بر زندگاني امام صادق عليه السلام
امام جعفر صادق (ع) در روز جمعه، يا دوشنبه، 17 ربيعالاوّل سال 83 قمرى ديده به جهان گشود. پدرش امام محمد باقر(ع) و مادر گرامى اش فاطمه، معروف به " اُمّ فروه" از زنان نيكو سرشت بود. امام صادق(ع) در شأن و مقام مادرش فرمود: مادرم از زنانى بود كه ايمان داشت، تقوا پيشه كرده و نيكوكارى مىنمود و خدا، نيكوكاران را دوست دارد.(2)
امام جعفر صادق )ع( به مدت دوازده سال، حيات با بركت جدّ گرامىاش امام زين العابدين (ع) را درك كرد ، هم چنين، 32 سال از وجود شريف پدرش امام محمد باقر (ع) برخوردار بود. مدت امامت امام جعفر صادق (ع)، 33 سال بود و با خلافت غاصبانه چند تن از خلفاى اموى و دو تن از خلفاى عباسى به شرح ذيل معاصر بود ) :عبدالملك بن مروان ،وليد بن عبدالملك ،سليمان بن عبدالملك ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك، هشام بن عبدالملك ، وليد بن يزيد ، يزيد بن وليد ،مروان بن محمد،ابوالعباس سفاح ، منصور دوانقى ) كه نُه نفر اوّل از طايفه بنى اميه و دو نفر آخر از خاندان بنى عباس بودند و آن حضرت از هر دو طايفه، سختىها و بىمهرىهاى فراوانى ديد؛ اما چون آن امام بزرگوار در انتهاى دوران خلافت ستم كارانه امويان و در آغاز خلافت فريبكارانه عباسيان مىزيست، فرصت مناسبى به دست آورد تا در زمان انتقال خلافت از يك طايفه غاصب، به طايفه غاصب ديگر و سرگرم شدن آنان به يكديگر، مكتب اهل بيت (ع) را به مسلمانان بشناساند و زمينه و تبليغ اين مكتب را مهيّا سازد. آن حضرت با تشكيل حوزه علميه و تعليم شاگردانى مبرز تحول شگرفى در جهان اسلام و مذهب شيعه پديد آورد. به همين جهت، وى را پايه گذار مذهب "اماميه" دانسته و شعيان امامى اثناعشرى را " شيعه جعفرى" مىگويند.
سرانجام اين امام همام، در 65 سالگى به وسيله زهرى كه منصور دوانقى، به واسطه عوامل خود در مدينه، به آن حضرت خورانيد، مسموم شد و به خاطر شدت زهر، به شهادت رسيد. تاريخ شهادت وى، 25 شوال سال 148 قمرى مىباشد. امام موسى كاظم (ع) بدن مطهر پدر را پس از غسل، كفن و نماز، در جوار قبر پدر و جدش و عموى پدرش در قبرستان بقيع به خاك سپردند.(3)
منابع : 1- تاجالمواليد ص 43؛ الارشاد، ص 525 وكشف الغمّة، ج 2، ص 369 -2-همان - 3- الارشاد، ص 525؛ كشف الغمّة، ج 2، ص 369؛ زندگانى چهارده معصوم (ع) (ترجمه اعلام الورى)، ص 376؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 121 و موسوعة الامام الصادق (ع)، ج 1-2
نگاهى به سيره امام صادق (عليه السلام)
كار و تلاش و دستگيرى از مستمندان
امام صادق عليه السلام نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مىكرد، بلكه خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاى داغ تابستان، در مزرعهاش كار مىكرد. يكى از ياران حضرت مىگويد: آن حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن بر تن و بيل در دست، باغ را آبيارى مىكرد و عرق از سر و صورتش مىريخت، گفتم: اجازه دهيد من كار كنم. فرمود: من كسى را دارم كه اين كارها را بكند ولى دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزى حلال از گرمى آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پى روزى حلال هستم. (۱)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت خداوند تاكيد داشت. لذا وقتى كار پرداز او كه با سرمايه امام براى تجارت به مصر رفت و با سودى كلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آوردهاى؟ او گفت: چون مردم نيازمند كالاى ما بودند، ما هم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان همپيمان شديد كه كالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اى مصادف! چكاچك شمشيرها از كسب روزى حلال آسانتر است. (۲)
حقيقت اين است كه امام در نهايت علاقه به كار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمىشد و مىدانست كه بهترين كار از نظر خداوند تقسيم دارايى خود با نيازمندان است، حقيقتى كه ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملى نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مىفرمود: وقتى خرماها مىرسد، مىگويم ديوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مىگويم ده ظرف خرما كه بر سر هر يك ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تا وقتى ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هر يك، يك مد خرما بخورند. آنگاه مىخواهم براى تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن، مريض، كودك و هر كس ديگر كه توان آمدن به باغ را نداشته) يك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و ... را مىدهم و باقىمانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مىكنم و دست آخر از محصول چهار هزار دينارى، چهارصد درهم برايم مىماند. (۳)
ساده زيستى و همرنگى با مردم
امام همانند مردم معمولى لباس مىپوشيد و در زندگى رعايت اقتصاد را مىكرد. مىفرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (۴) گاه لباس نو و گاه لباس وصلهدار بر تن مىكرد. لذا وقتى سفيان ثورى به وى اعتراض مىكرد كه: پدرت على لباسى چنين گرانبها نمىپوشيد، فرمود: زمان على عليه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراوانى است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براى خدا و لباس نو را براى شما پوشيدهام. (۵)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمىداد، امتيازى براى وى و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و اين ويژگى هنگام بروز بحرانهاى اقتصادى و اجتماعى بيشتر بروز مىيافت. از جمله در سالى كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندمهاى موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند و فرمود: «فان الله يعلم انى واجدان اطعمهم الحنطه على وجهها ولكنى احب ان يرانى الله قد احسنت تقدير المعيشه.»
(۶) خدا مىداند كه مىتوانم به بهترين صورت نان گندم خانوادهام را تهيه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامهريزى صحيح زندگى ببيند.
شجاعت
امام صادق عليه السلام در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبهاى به سختى مىايستاد و اين شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حقطلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندى رو به رو شود. لذا وقتى منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به اين ترتيب منصور را متوجه قدرت الهى كرد. (۷) و آنگاه كه فرماندار مدينه در حضور بنىهاشم در خطبههاى نماز به على عليه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخى كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوى خانهاش راهى شد. (۸)
همزيستى و مدارا با مسلمانان
امام صادق عليه السلام شيعيان را به همزيستى با اهل تسنن دعوت مىكرد تا به اين طريق هم شيعيان از جامعه اكثريت منزوى نشوند و هم بتوان احكام و اصول شيعى را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از اين روى در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مىشد، اما اين سهل گرفتن هرگز به معناى زير پاى گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولى در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمىشد. از جمله در يكى از سفرها، امام صادق عليه السلام به حيره (ميان كوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانيقى به خاطر ختنه فرزندش جمعى را به مهمانى دعوت كرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتى كه سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، يكى از حاضران آب خواست ولى به جاى آن، شراب آوردند، وقتى ظرف شراب را به او دادند، امام بىدرنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس على مائده يشرب عليها الخمر» (۹) ؛ ملعون است كسى كه در كنار سفرهاى بنشيند كه در آن سفره شراب نوشيده شود.
امام حتى در مجالس عمومى خليفه نيز حاضر نمىشد؛ زيرا حكومت را غاصب مىدانست و حاضر نبود با پاى خود بدان جا برود، زيرا با اين كار از ناحق بودن آنان، چشمپوشى مىشد و تنها زمانى كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مىرفت؛ لذا منصور ضمن نامهاى به وى نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم نمىآيى؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزى نيست كه به خاطر آن از تو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزى نيست كه به آن اميدوار باشيم. تو نعمتى ندارى كه بياييم و به خاطر آن به تو تبريك بگوييم و آنچه كه اكنون دارى آن را بلا و عذاب نمىدانى تا بياييم و تسليت بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت كنى.
امام نيز نوشت: كسى كه آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمىشود و كسى كه دنيا را بخواهد، به خاطر دنياى خود تو را نصيحت نمىكند. (۱۰)
علم امام صادق (عليه السلام) و اقدامات وى
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق عليه السلام ويژگى خاصى بخشيده، استفاده از علم بىكران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيانگذارى فكرى و علمى مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ويژگىهاى عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمى و پايهريزى نهضت علمى شد.
ج- اولويتها در نهضت علمى.
د- شيوهها و اهداف و نتايج اين نهضت علمى.
الف- دانش امام
شيخ مفيد مىنويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كردهاند كه به تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدى از علماى اهلبيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل نشده است به اين اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث، راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسيده و آن قدر نشانههاى آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايراد شبهه لال كرده است. (۱۱)
سيد مؤمن شافعى نيز مىنويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (۱۲)
ابوحنيفه مىگفت: من هرگز فقيهتر از جعفر بن محمد نديدهام و او حتما داناترين امت اسلامى است. (۱۳)
حسن بن زياد مىگويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه كسى در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزى منصور دوانيقى به من گفت: مردم توجه زيادى به جعفر بن محمد پيدا كردهاند و سيل جمعيت به سوى او سرازير شده است. پرسشهايى دشوار آماده كن و پاسخهايش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامى كه وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من يك يك سؤال مىكردم و حضرت در جواب مىفرمود: در مورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل مدينه چنان است و فتواى خود را نيز مىگفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (۱۴)
ب- ويژگيهاى عصر آن حضرت
عصر امام صادق عليه السلام همزمان با دو حكومت مروانى و عباسى بود كه انواع تضييقها و فشارها بر آن حضرت وارد مىشد، بارها او را بدون آن كه جرمى مرتكب شود، به تبعيد مىبردند. از جمله يكبار به همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسى به عراق رفت. يكبار در زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، كوفه و بغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل كه حكومتگران به دليل نزاعهاى خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاى آرام به تاسيس نهضت علمى پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتنى نيست، بلكه امام با وجود آزارهاى موسمى اموى و عباسى از هر نوع فرصتى استفاده مىكرد تا نهضت علمى خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت، بسته بودن راههاى ديگر بود. چنانچه امام از ناچارى عمدا رو به تقيه مىآورد. زيرا خلفا در صدد بودند با كوچكترين بهانهاى حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مىگفت: «هذا الشجى معترض فى الحلق»؛ جعفر بن محمد مثل استخوانى در گلو است كه نه مىتوان فرو برد و نه مىتوان بيرون افكند. بر همين اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت شهيد كنند. حكايت زير دليل اين مدعى است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبيت عليهم السلام به صفوان بن يحيى گفت: آيا مىدانى با اين كه در ميان خاندان ما هيچ نام و اثرى از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟ ... منصور دوانيقى روزى به پدرم محمد بن اشعث گفت: اى محمد! يك نفر مرد دانشمند و با هوش براى من پيدا كن كه ماموريت خطيرى به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دايى مرا) معرفى كرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن حسن و جماعتى از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) برو و به هر يك مقدارى پول بده و بگو: من مردى غريب از اهل خراسان هستم كه گروهى از شيعيان شما در خراسان اين پول را دادهاند كه به شما بدهم مشروط بر اين كه چنين و چنان (قيام عليه حكومت) كنيد و ما از شما پشتيبانى مىكنيم. وقتى پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد از مدتى نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعريف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها را به مدينه بردم و به هر يك از خاندان مبلغى دادم و قبض رسيد از دستخط خودشان گرفتم غير از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پايان برد و بى آن كه من سخنى بگويم به من گفت: اى مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده كه آنها سابقه نزديكى با دولت بنى مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديك گوشم آورد و آنچه بين من و تو بود، باز گفت. مثل اين كه او سومين نفر ما بود.
منصور گفت: «يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهلبيت نبوه الا وفيه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اى پسر مهاجر، بدان كه هيچ خاندان نبوتى نيست مگر اين كه در ميان آنها محدثى (فرشتهاى از طرف خدا كه با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مىدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد عليه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مىگويد: پدرم گفت: همين(اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشيع روى آوريم. (۱۵)
آرى اين همه نشان از اختناق و فشارى دارد كه مانع از هر نوع اقدام عليه حكومت وقت مىشد، لذا امام به سوى تنها راه ممكن كه همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام بود، روى آورد و از در دانش و علم وارد شد.
ج- اولويتها در نهضت علمى
حال بايد توضيح داد كه در اين مسير حضرت، چه چيزى محتواى اين نهضت علمى را تعيين مىكرد؟
حقيقت اين است كه جريان نفاق، خطرناكترين انحرافى است كه از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شروع شده و در آيات مختلفى بدان اشاره شده است، مانند آيات ۷ و ۸ سوره منافقين. اين حركت هر چند در زمان پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعى بروز يابد، اما از اولين لحظات رحلت، تمام هجمههاى منافقان به يكباره بر سر اهلبيت عليهمالسلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايى مىنويسد:
هنگامى كه خلافت از اهلبيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روى اين جريان از آنها رويگردان شدند و اهلبيت عليهم السلام در رديف اشخاص عادى بلكه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتيجه مسلمانها از اهلبيت عليهم السلام دور افتادند و از تربيت علمى و عملى آنان محروم شدند. البته امويان به اين هم بسنده نكردند و با نصب علماى سفارشى خود، كوشيدند از مطرح شدن ائمه اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيرى كنند. چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسى كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسى جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوى ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهلبيت عليهمالسلام محروم ماندند با داستانهاى يهود و نصارى آميخته شد و نوعى فرهنگ التقاطى در گذر ايام شكل گرفت. رفته رفته كه قيامهاى شيعى اوج گرفت و گاه فضاهاى سياسى به دلايلى باز شد، دو نظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگى در اذهان مطرح شد. چون قيامهاى مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموى و عباسى عموما با شكست رو به رو مىشد، نهضت امام صادق عليه السلام به سوى حركتى علمى مىتوانست سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگى، اختلاط و التقاط مذهبى و دينى و فرهنگى نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج و شكوفايى فرهنگ دينى و مذهبى و پاسخگويى به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.
د- شيوهها و اهداف نهضت علمى و فرهنگى
۱- تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولانى توسط حكام اموى، احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر اكرم، اميرمومنان عليه السلام، امام صادق عليه السلام را وامىداشت به تربيت راويان در ابعاد مختلف آن روى آورد. لذا اينك از آن امام در هر زمينهاى روايت وجود دارد.
آرى، راويان با فراگرفتن هزاران حديث در علومى چون تفسير، فقه، تاريخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شيمى و ... سدى در برابر انحرافات ايجاد كردند. امام صادق عليه السلام مىفرمود: ابان بن تغلب سى هزار حديث از من روايت كرده است. پس آنها را از من روايت كنيد. (۱۶)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (۱۷) و حسن بن على وشا مىگفت: من در مسجد كوفه نهصد شيخ را ديدم كه همه مىگفتند: جعفر بن محمد برايم چنين گفت. (۱۸)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، كمبود روايت از منبع بىپايان امامت را در طى دورههاى مختلف توانست جبران كند و از اين حيث امام به موفقيت لازم دست يافت.
آرى، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل تسنن نيز روايات فراوانى در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسى در كتاب رجال و محقق حلى در المعتبر و ديگران آمارى دادهاند كه مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مىرسند و اكثر اصول اربعماءئه از امام صادق عليه السلام است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسى كتب اربعه شيعه (كافى، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشكيل دادند.
۲- تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) كه منابع خبرى موثق تلقى مىشدند، حضرت به ايجاد شبكهاى از شاگردان ويژه همت گمارد تا به دومين هدف خود يعنى زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دين بزدايند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعين و ... از اين دست شاگردان مبلغ هستند. براى نمونه، مناظرهاى از صدها مناظره را با هم مىخوانيم:
هشام بن سالم مىگويد: در محضر امام صادق عليه السلام بوديم كه مردى از شاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مىخواهى؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترين مردم هستيد، مىخواهم چند سؤال بكنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اى حمران! تو جواب بده. او گفت: من مىخواهم با خودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدى، بر من غلبه كردهاى! مرد شامى آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنيد كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايى است. هر چه پرسيدم، جواب داد. آنگاه به توصيه امام حمران سوالى پرسيد و مرد شامى در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبيات مىخواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاى مباحثه در فقه كرد كه امام زراره بن اعين را به وى معرفى كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم را معرفى كردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد كه دندانهايش معلوم شد. مرد شامى گفت: گويا خواستى به من بفهمانى در ميان شيعيانت چنين مردمى هستند. امام پاسخ داد. بلى! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (۱۹)
۳- برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولى، براى رفع انحرافات ويژه نيز مىكوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان را گرفته بود، يعنى مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادى از شيعيان نيز زندگى مىكردند و با سنىها از حيث فرهنگى و اجتماعى تا حدودى در آميخته بودند، لذا احتمال تاثيرپذيرى از قياس وجود داشت. يعنى يك آفت درونى كه مىتوانست شيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مبانى مذهب قياس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشتهاى جاهلانه و قرائتهاى سليقهاى از دين نيز در مكتب امام جايگاه ويژهاى داشت و حضرت علاوه بر حركت كلى و مسير اصلى، به صورت موردى با اين انحرافات مبارزه مىكرد. از جمله آنها حكايت معروفى است كه با هم مىخوانيم:
حضرت مردى را ديد كه قيافهاى جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايى دزديد و به سرعت زيرجامهاش مخفى كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشى سرقت كرد و به راه افتاد. وقتى به مريضى مستمند رسيد، آنها را به او داد. امام صادق عليه السلام شگفتزده نزد او رفت و گفت: چه مىكنى؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم و خدا مىفرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزى الا مثلها)؛ هر كس كار بدى بكند كيفر نمىبيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مىفرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقير دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم، ۳۶حسنه برايم مىماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به مبانى فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما يتقبل الله من المتقين)؛ خداوند كار نيك را از متقين قبول دارد. يعنى اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابى بر آن نمىتواند مترتب باشد.
آرى، دورى از منبع وحى و اخبار اهلبيت رسالت، سبب شد مردانى پاى به عرصه گذارند و ادعاى فضل كنند كه هرگز مبانى فكرى قرآن و دين را به خوبى نفهميدهاند و از اين روى همواره، خود و پيروانشان را به راه خطا رهنمون مىشوند. (۲۰)