ميلاد حضرت جوادائمه امام محمد تقي عليه السلام و حضرت علي اصغر عليه السلام مبارك باد

 

 

 

 

 

ميلاد حضرت جوادائمه امام محمد تقي عليه السلام و حضرت علي اصغر عليه السلام مبارك باد

 

جواد الائمه؛ اسوه كرامت

 

          حضرت امام محمد تقي ، عليه السلام ، درماه مبارك رجب سال 195هجري بدنيا آمد ودرماه ذيعقده سال 220 در25 سالگي به شهادت رسيد .

          زندگي آن حضرت اگر چه براثرشقاوت ظالمانه روزگار ، ديري نپائيد ، اما درآن مقطع زمان ، روشني بخش روح وجان شيعيان بود .

          قرن دوم وسوم هجري برهه اي حساس وپرتلاطم درتاريخ شيعه است . شيعيان پس  از روزگاري دشوار درمسير پرتلاطم جريانهاي فكري وعقيدتي قرارداشتند ودربرابر هجوم ظالمانه دشمنان پايداري مي كردند . از آنجا كه اراده الهي برآن بود كه رشته امامت رسيد ، حضرت امام جواد (ع) پس از شهادت پدر بزرگوارش ، حضرت امام رضا درخرد سالي ، درسن هفت سالگي زمام قافله امت را بدست گرفت وبه امامت رسيد .حضرت امام جواد (ع) نخستين امام شيعه است كه در خردسالي به امامت رسيد . اين مساله براثر طعن مخالفان وتوطئه ظالمان مايه حيرت وسرگرداني برخي از شيعيان بود . آنانكه از دسترسي به ساحت حضرت امام محروم بودند، باگونه اي تنش واضطراب فكري مواجه شدند ، اما براثر خود  گرايي شيعه وايمان ژرف به مفهوم سترگ امامت اندك اندك از حجم ابرهاي تيره ترديد وتزلزل كاسته شد .(1)

          زمينه سازي براي امامت حضرت جواد (ع) ، ظاهرا از زمان امام صادق آغاز شده بود ، ابوبصير از اصحاب امام صادق مي گويد :برآن حضرت وارد شدم درحالي كه پسر پنج ساله اي دست مرا گرفته بود ، سپس امام فرمود : چگونه خواهيد بود زماني كه همانند اين پسر حجت خدا برشما گردد.  (2)

          امام رضا (ع) نيزگاه شيعيان را به اين مساله مهم توجه مي داده است ، از ابونصر بزنطي نقل شده است كه ، من وصفوان بن يميني برامام رضا (ع) وارد شديم– درحالي كه ابوجعفر (امام جواد (ع) كه سه سال سن داشت ايستاده بود ، ماعرض كرديم فدايت گرديدم ، اگر پناه برخدا اتفاقي بيفتد ، بعد از شما چه كسي امام است ؟

          حضرت فرمود : همين پسرم وبادست به ابوجعفر (ع) اشاره كرد ، ماعرض كرديم با اينكه اودراين سن وسال است ؟

          حضرت فرمود : آري !  درهمين سن وسال خداي تبارك وتعالي به حضرت عيسي (ع) كه دوساله بود ، احتجاج فرمود .  (3)

          اينكه كودكي خردسال رهبري امت را عهده دارشود ، نخستين بار درمورد امام جواد (ع) تحقق يافت ، سن كم آن حضرت حتي عده اي از شيعيان را درباره مسئله امامت به ترديد انداخته بود به گونه اي كه گاه سؤال مي كردند تا زمانيكه ايشان به سن امامت برسند ، چه كسي امام شيعه خواهد بود ؟ وخواص شيعه پاسخ مي دادند ، اگربنا به فرموده ائمه اطهار حضرت جواد امام وپيشواست سن كم اومسئله اي نيست واو باوجود سن كم شايستگي اداره امور مسلمين را دارد .

          به هر حال مراجعات مكرر به ايشان وپاسخ بدون تأمل آن حضرت به سؤالات ، عظمت ومقام علمي ايشان را برهمگان ثابت نمود.

          ايام حج بود ، چهل نفر از علماي بغداد وسايرشهرها جمع شده ، به قصد حج حركت كردند از طريق مدينه آمدند تا امام جواد را ببينند . وقتي به خانه امام جعفر صادق (ع) وارد شدند آنجا خالي بود ، آمدند روي فرش بزرگي نشستند ، دراين هنگام عبدالله بن موسي به طرف آنها آمد وبالاي مجلس نشست ، منادي صدازد ، اين فرزند رسول الله (ص) است هركس مسئله اي دارد سؤال نمايد ، سپس خود مسائلي سؤال كرد واو پاسخهاي نادرست داد ، لذا شيعيان متحير ومحزون شدند وفقها هم مضطرب گشتند بلند شدند وتصميم گرفتند برگردند،پيش خودشان فكركردند ، اگر امام جواد (ع)‌امام بود پاسخ مسائل را تكميل مي كرد ، دراين هنگام دربي از بالاي مسجد بازشد وموفق خادم امام (ع) واردگرديد وگفت اين ابوجعفر است ، پس همه بلند شدند وبه طرف او رفتند وجلوي ايشان قرارگرفتند وبراوسلام كردند، سپس امام درحالي كه دوپيراهن برتن وعمامه اي برسرداشت ودرپاهايش نعلين بود وارد شد ونشست .همه مردم ساكت شدند تا اينكه كسي كه مسائلي داشت بلند شد ومسائل خود رابيان كرد ، امام جواد پاسخهاي صحيح وكامل داد لذا همه خوشحال شدند وبراي حضرت دعا كردند و از اوتشكرنمودند وبه ايشان عرض كردند ، عموي شما عبدالله چنين وچنان فتوا داد !

          امام فرمود :لااله الاالله اي عمو فرداي قيامت براي بسيار گران خواهدبود كه پيش خدا بايستي وخدا به تو بگويد چرا بدون علم وآگاهي براي بندگان فتوا دادي درصورتيكه درميان امت از توعالمتر موجود بود ! (4)

          درحديث علي بن جعفر عموي امام رضا (ع) هم اين مشكل ترسيم شده وامامت امام جواد (ع) اثبات گرديده است .خصوصا با توجه به  اينكه علي بن جعفر ، معاصر برادرش امام موسي بن جعفر (ع) وبرادرش امام رضا وامام جواد (ع) بود …ازايشان نقل شده كه گفت :

          خداوند ابوالحسن امام رضا راياري نمود وقتي كه برادر وعمويش به اوستم كردند وحديثي رانقل مي كند تامي رسد به اينجا كه مي گويد :پس من بلند شدم ودست امام جواد (ع) فرزند امام رضا (ع) را گرفتم وگفتم ، پيش خدا شهادت مي دهم كه توامام من باشي .

          اين حديث وسند محكم وامثال آنها كه تعداد آنها هم زياد است ، اهميت فراوان دارد واضطرابي را كه درمورد مساله امامت بعد از امام روشن مي سازد . مخصوصا با توجه به اينكه امام درسنين كودكي بود وخداوند هم تا اواخرسالهاي عمر امام رضا (ع) به ايشان فرزندي عطانكرده ، همين باعث پريشاني عده اي پيروان اهل بيت (ع) درمورد جانشيني امام رضا (ع) گرديده بود ، لذا درهرمناسبتي كه امام هشتم (ع) راملاقات مي كردند ازايشان درموردجانشيني پرسش مي نمودند وامام هم به آنها اطمينان مي داد كه جانشين اوفرزندش است . بالاخره خداوند آن فرزند را به اوعطا نمود ، وقتي كه امام جواد (ع) متولد شد ، طبعا سؤالات بسياري جهت شناختن جانشين اوبه سويش سرازير شد كه آيا محمد جواد (ع) كه كودك است امام وجانشين خواهد بود ؟ اگر چنين باشد او چگونه سختي وبارامامت را با آن سن وسال كم به دوش مي كشد ؟امام رضا (ع) هم تأكيد مي كرد كه امام پس از خودش فرزندش محمد جواد (ع) است  واوست كه شايسته اين مقام است .

          حاكم ابوعلي فرزند احمد بيهقي نقل كرد كه محمد بن يحيي صولي به من گفت كه عون بن محمد به ما گفت : ابوحسين بن محمد بن ابي عباد كه همراه فضل بن سهل كاتب امام رضا(ع) بود  گفت : امام رضا هيچ وقت پسرش امام جواد را با اسم صدا نمي كرد ، بلكه هميشه اورا باكنيه ياد مي كرد ومي گفت : ‹‹ ابوجعفر (ع) به من نوشت ومن به ابوجعفر كه درمدينه زندگي مي كرد وكودك بود نوشتم ، اورا باتعظيم خطاب مي نمود وابوجعفر (امام جواد ) درنهايت فصاحت وبلاغت وزيبايي پاسخ مي داد ومن شنيدم كه امام رضا مي فرمود : ابوجعفر وصي من وجانشين من بعد از من درميان خاندانم است .(5)

          بديهي است كه مسأله اعجازآميز خردسالي امام مبتني بربنيادهاي پوشيده وغيبي جهان است ، آن كس كه بتواند درچنين سن وسالي ، رهبري قومي را كه در سرزمينهاي دورونزديك گسترده بودند ، عهده دار شود ودربرابر تهاجم انبوده دشمنان ازجان نلغزد وپايداربماند ، هاله اي از الهام غيبي را برگردوجود خويش دارد .

          اين بود كه شيعيان بوجود حضرت دلگرم مي شدند ودرطريق حق جويي و عدالت طلبي گام مي زدند . از آن حضرت نقل است كه فرمود : ‹‹ ستمگر وياري كنند ه اووراضي به عمل او ، شريك يكديگرند ويا روز اجراي عدالت درباره ظالم دشوارتر است ، ازروزستمكاري ظالم برمظلوم .›› (6)

          مأمون پس از شهادت امام رضا ، امام جواد را به بغداد آورد تا او را تحت كنترل خود درآورد ومدينه را كه بعنوان كانون خطروشورش علويان احساس مي شد از وجود محورخالي سازد . وقتي امام به بغداد تشريف آوردند دربار ومشاهير عصر جهت تحقير آن حضرت كه در آن زمان 10-11 سال بيش نداشت ، جلسه اي تشكيل دادند تا سئوالات حل نشده خويش را مطرح نمايند ، دراين جلسه كه از سوي مأمون تشكيل شده بود يحيي بن اكثم قاضي القصا‍‍ ه حكومت عباسي روبه امام جواد (ع) كرد وسؤال كرد : درباره شخص محرمي كه مرتكب شكارشده است چه مي فرماييد ؟

          امام درپاسخ به سؤال وي چنان حكيمانه شقوق مختلف قضيه را متذكر شدند كه يحيي عاجزانه از امام خواست تا حكم صورمختلف قضيه را بيان فرمايد .

          آن حضرت شروع به سخن فرمود :

          اين مسأله صورتهاي فراواني دارد ، آيا درخارج حرم بود ه يا درداخل ، از حرمت اين كار اطلاع داشته يانه ، عمدا كشته يا سهوا ، بنده بود ، يا آزاد ، صغير بود ، ياكبير ، بار اول بوده يا باردوم ، صيد پرنده بود ، يا غير پرنده ، كوچك بوده يا بزرگ ، كشنده ازكار خود پشيمان شد يا قصد تكرار آن را دارد ، درشب صيد كرده بود ياروز، احرام اواحرام عمره بود يا احرام حج ؟

          پس از بيان مفصل امام در رابطه با شكار محرم ، حضرت روبه حاضران نمود سؤالي مطرح كردند كه همگان از پاسخ بدان فروماندند وامام به مسأله مذكور نيز پاسخ فرمود .

          درباره شهادت حضرت امام جواد (ع) روايتهاي گوناگوني وجود دارد ، اما آنچه از تفحص متون روايي برمي آيد اين است كه آن حضرت به دست همسرش ام الفضل دختر مأمون وبه  نيرنگ وفرمان معتصم عباسي مسموم گشت وبه شهاد ت رسيد .

          مرحوم علامه محمدحسن مظفر آورده است كه خليفه علما را گرد مي آورد تا با آن حضرت مناظره نمايند به اين گمان كه دراولغزشي بيابد وازمقام ومنزلت اوبكاهد .

          يك بار نامه هايي راجعل كرد كه مردم را به بيعت آن حضرت فرامي خواند تا بهانه اي براي هتك حرمت امامت باشد ، اما اين توطئه ها عاقبتي جزافزوني مرتبت امام علي (ع) درپي نداشت ازاينرو كينه وخشم معتصم افزوني گرفت ، يك بار اورا به زندان افكند وزماني كه تصميم به قتل آن حضرت گرفت  او را از زندان آزاد كرد وهمسر آن حضرت دختر مأمون را وادار كرد تا حضرت را بازهر به شهادت برساند ، پس از شهادت حضرت شيعيان اطراف خانه او اجتماع كردند وچون معتصم درصددبود كه آنان را از تشييع پيكر آن حضرت بازدارد ، با شمشيرهاي آخته براي پايداري تا پاي مرگ هم پيمان شدند .(7)

پي نوشتها :

1-      زندگاني سياسي امام جواد – جعفر مرتضي العالمي – ترجمه سيد محمد حسيني – ص26

2-      اصول كافي – ج 1-ص214

3-      بحار الانوار – ج 50- ص35

4-      همان – ص99

5-      سرچشمه هاي نور – امام جواد (ع) ص85

6-      بحارالانوار- ج50-ص97

7-    تاريخ الشيعه –ص57-58

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

ثلاث من كن فيه لم يندم : ترك العجلة، و المشورة، و التوكل علي الله عند العزم.

سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند، پشميان نگردد:

1-    اجتناب از عجله،

2-    مشورت كردن،

3-    و توكل بر خدا در هنگام تصميم گيري.

مسند الامام الجواد، صفحه 247

 

گوشه اى از زندگانى امام محمد تقى عليه السلام


          نهمين امام شيعيان، امام محمد تقى- عليه السلام- در تاريخ 19 ماه مبارك رمضان، و به روايتى، در 15 رمضان سال 195 هجرى در مدينه متولد شدند. بعضى نيز ولادت آن حضرت را دهم ماه رجب دانسته ‏اند. اين قول را دعاى شريفى كه به حسب نقل از طرف امام زمان- عليه السلام- به ما رسيده است تأييد مى ‏كند، چرا كه در آن آمده است: اللهم إنى أسألك بالمولودين فى رجب محمد بن على الثانى و ابنه على بن محمد المنتجب: خداوندا! من به حق دو مولود ماه رجب، يعنى محمد بن على الباقر و فرزندش على بن محمد كه برگزيده تو است از تو تقاضا مى ‏كنم … الخ.(مفاتيح الجنان، اعمال ماه رجب).

نام آن حضرت محمد، كنيه ايشان ابو جعفر و القابش تقى و جواد است.

مادر گرامى ايشان سبيكه نام داشت و امام رضا- عليه السلام- ايشان را خيزران مى ‏ناميد.

چون سه روز از ميلاد آن حضرت گذشت، ايشان چشمهاى خود را گشودند و به راست و چپ نگاه كردند و سپس با گفتارى فصيح و شيوا فرمودند: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله.

آن حضرت در سن 7 سالگى به مقام امامت رسيدند و اين كوچكى سن سبب شد كه حتى بعضى از شيعيان نيز در امامت ايشان شك كنند.

لذا در موسم حج، پس از شرفيابى به محضر ايشان و مشاهده معجزات، كمالات و علوم آن حضرت، به امامت ايشان اقرار نمودند.

زمانى كه مأمون قصد داشت دخترش ام‏ الفضل را به عقد امام نهم درآورد، اطرافيانش اظهار داشتند: او كودكى خردسال است و از جهت علم و كمال بى ‏بهره، پس بهتر است كمى صبر كنى تا به كمال رسد، سپس دخترت را به عقد او درآورى.مأمون كه خود بهتر از هر كسى مقام و رتبه ايشان را مى ‏دانست، مجلسى از بزرگان علماى عصر خود كه در صدر آنان يحيى بن اكثم قرار داشت ترتيب داد تا با حضرت مناظره كنند.

يحيى بن اكثم پرسيد: نظر شما در مورد كسى كه در حال احرام، شكار كند چيست؟

امام جواد- عليه السلام- فرمود: آيا در حرم صيد كرد يا در خارج از حرم؟ عالم بود يا جاهل؟ عمداً كشت يا سهواً؟ كشنده صيد آزاد بود يا بنده؟ صغير بود يا كبير؟ اولين صيد او بود يا چندمين ‏بار؟ صيد، پرنده بود يا غير پرنده؟ كوچك بود يا بزرگ؟ آيا اين فرد پشيمان است يا به عمل خود اصرار دارد؟ شب صيد كرده است يا روز؟ احرام او احرام عمره بود يا احرام حج؟ يحيى بن اكثم كه خود را در مقابل احتمالات متفاوتى ديد كه آمادگى آن را نداشت و حتى احتمال آن را نمى‏داد، درمانده شد و به لكنت زبان افتاد.

آنگاه مأمون، دختر خود را با امام تزويج كرد.

امام - عليه السلام- پس از مدتى اقامت در بغداد، براى انجام مراسم حج به مكه سفر كردند و تا زمان فوت مأمون، يعنى 17 رجب سال 218 هجرى قمرى در آنجا اقامت داشتند.

پس از مأمون، برادرش معتصم عباسى به خلافت رسيد.

وى كه از كثرت فضايل و شدت نفوذ امام جواد(ع) بيمناك بود، حضرت را به بغداد طلبيد.

امام پيش از رفتن خود، فرزندشان حضرت على النقى، امام هادى- عليه السلام- را در حضور بزرگان شيعه و ياران مورد اطمينان خود به جانشينى برگزيده، پس از سپردن وديعه ‏هاى امامت به ايشان، به بغداد رفتند.

همسر آن حضرت كه همواره مى‏ديد امام جواد- عليه السلام- به مادر و ساير كنيزانشان بيش از او احترام مى‏گذارند از آن حضرت عصبانى بود و از اين جهت، به تحريك عمويش معتصم، امام را با انگور مسموم كرد.

تاريخ شهادت آن حضرت را بعضى پنجم ذيحجه سال 219 ذكر نموده‏اند؛ ولى قول مشهور روز آخر ذى قعده سال 220 مى‏باشد و اين در حالى بود كه آن حضرت بيست پنچ ساله بود. صلوات الله عليه و على آبائه الطاهرين.

حديثى از آن حضرت: امام جواد(ع) در حديثى فرمودند: الثقة بالله ثمن لكل غال و سلم لكل عال: اعتماد و وثوق بر خداوند تعالى بهاى هر شى‏ء گرانبها و نردبان رسيدن به هر بلندى است.

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

غنى المومن غناهُ عن الناس.

توانگرى مومن در بى نيازى از مردم است.

بحارالانوار، جلد ۷۸، صفحه ي ۳۶۴

 

امام جواد عليه السلام 

 هشتمين امام معصوم عليه السلام در انتظار پسر و شيعيان در تب و تاب ‏رويت جمال جواد الائمه عليه السلام بودند. حدود چهل و هفتمين بهارعمرامام رضا عليه السلام سپرى مى‏شد اما هنوز فرزندى كاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏ آنها قرار داشت كه گاه بوسيله نامه نيز آن حضرت را مورد آزار قرار مى‏دادند كه نمونه آن را مى‏توان در مكتوب «حسين ابن ‏قياما» مشاهده كرد.

او كه از سران «واقفيه‏» بود در نامه ‏اى ‏به امام رضا عليه السلام مى‏نويسد: چگونه ممكن است امام باشى در صورتى‏كه فرزندى ندارى و امام عليه السلام پاسخ او را چنين نگاشت كه از كجا مى‏دانى كه من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد كشيد كه‏ خداوند به من پسرى عنايت‏ خواهد كرد كه حق را از باطل جدا مى‏كند.

تا اينكه طبق پيش بينى امام عليه السلام در رمضان سال 195 هجرى ‏و به نقل از ابن عياش در دهم رجب آن سال، ستاره امام جواد عليه السلام متجلى شد و مادرش «سبيكه‏» را كه از خاندان «ماريه قبطيه‏»همسر پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم بود و به فرموده امام رضا عليه السلام آفرينشى پاكيزه ومنزه داشت، مرتبت و مقامى والاتر بخشيد.

ولادت امام جواد عليه السلام تمامى شايعات مربوط به امام رضا عليه السلام را پايان بخشيد و دلهره و اضطراب را از ميان شيعيان زدود. بدين‏ جهت، كه امام در حق فرزندش فرمود: اين مولودى است كه براى ‏شيعيان ما «در اين زمان‏» با بركت ‏تر از او زاده نشده است.

مولودى كه حدود شانزده سال رهبرى و امامت‏ شيعيان را عهده دارشد و در اين راستا آثارى شگفت از خويش به يادگار گذارد و مكتب‏ علمى، اجتماعى شيعه را جلوه خاص بخشيد.

شهادت آن بزرگوار پايانى است ‏بر تلاشهاى چشمگير و پر فروغش ‏تلاشهايى كه خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آن چنان غافلگير نمود كه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمايند و بدين جهت در صدد شهادت ‏آن حضرت بر آمدند و اين نوشتار نگاهى است‏ به عوامل و موجبات ‏شهادت آن حضرت كه در اين زمينه به بررسى سه عامل مى ‏پردازيم:

تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار:

مى‏دانيم كه يكى از القاب آن حضرت «تقى‏» است و اين به خاطر‏ جلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماع ‏آن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راه ‏ديدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومين بر خور دار از صفت‏ تقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق‏» راستگو و«كاظم‏» فرو برنده خشم و «زين العابدين‏» زيباترين روح ‏پرستنده‏» هستند.

اما فرهنگ القاب معصومين ريشه ‏اى اجتماعى و برخاسته از عنايت الهى دارد كه لقب «تقى‏» نيز از اين مقوله ‏است نگاهى به شرايط اجتماعى آن بزرگوار و وضعيت درباريان ما را بدين نكته رهنمون مى‏كند كه دشمن تلاشى پيگير داشت تا به‏ گمان خود آن حضرت را با عياشيها و فساد دربار براى يك بارهم ‏كه شده است آلوده كند و در نتيجه آن حضرت را از چشم شيعيان وطرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهى‏اش مى ستودند، ساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم دربار، دخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در اين جهت دستورلازم را نيز صادر كرد. اما راه بجايى نبرد و پاكى و تقواى ‏امامت ‏بر انديشه باطل مامونى پيروز گشت و نورانيتى مضاعف‏ يافت. اين بار كافى است روايت ذيل را مرور كنيم.

ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب‏» از محمد بن ريان نقل مى‏كند كه‏ مامون درباره امام محمد تقى عليه السلام به هر نيرنگى دست زد شايد بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنيا نمايد و به فسق و لهواو را متمايل كند به نتيجه‏ اى نرسيد تا زمانى كه خواست دختر خود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنيزك از زيباترين كنيزكان را بگمارند تا زمانيكه امام جواد عليه السلام براى ‏حضور در مجلس دامادى وارد مى‏شود با جام هاى جواهر نشان از اواستقبال كنند كنيزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرت‏ توجهى به آنها ننمود.

و مردى بود به نام «مخارق‏» كه آوازه ‏خوان بود و بربط نواز و ريشى دراز داشت. مامون او را طلبيد واز او خواست كه تلاش خود را جهت متمايل نمودن امام عليه السلام به امور مزبور بكار گيرد.

مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر عليه السلام كمترين ‏علاقه ‏اى به دنيا داشته باشد من به تنهايى مقصود تو را تامين ‏مى‏كنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونه ‏اى ‏كه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنين كرد ولى ديد حضرت جواد عليه السلام نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هيچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو به ‏آن مرد كرد و فرمود، «اتق الله ياذاالعثنون‏» از خدا پروا كن ‏اى ريش دراز.

پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمرد. مامون از او پرسيد تو را چه شد؟ گفت:وقتى كه ابو جعفر عليه السلام فرياد بركشيد آن چنان هراسيدم كه هرگز به ‏حالت اول باز نخواهم گشت.

روايت فوق بيانگر عمق توطئه مامون‏ جهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد عليه السلام مى‏باشد كه عصمت الهى‏ امام جواد عليه السلام نقشه ‏هاى آنان را نقش بر آب مى‏نمود. و در همين ‏راستا سخن ديگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافيان خود گفت:

خليفه به اين فكر افتاده است كه ابوجعفر عليه السلام را براى شيعيان و پيروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زنان‏ نمودار كند. نظر شما در اين باره چيست؟ آنها مى‏گويند اين كاردليل شيعيان و حجت آنرا از بين خواهد برد اما فردى از ميان ‏آنان ‏مى‏گويد جاسوسهايى از ميان شيعيان برايم اين چنين خبرآورده ‏اند كه شيعيان مى‏گويند در هر زمان بايد حجتى الهى باشد وهرگاه حكومت متعرض فردى كه چنين مقامى نزد آنان دارد بشود خود بهترين دليل است ‏بر اينكه او حجت‏ خداست.

پس از آن «ابن ابى‏داود» خبر را به خليفه منتقل مى‏كند دراين هنگام خليفه اين‏ چنين اظهار نظر مى‏كند كه «امروز در باره اينها هيچ چاره وحيله ‏اى وجود ندارد. ابوجعفر را اذيت نكنيد. پس از نوميدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بيشتر جلوه ‏هاى پاكى و تقواى امام‏ بود كه دشمن تصميم به شهادت امام عليه السلام را مى‏گيرد زيرا كه هر روز شخصيت امام عليه السلام فروغى فروزان تر به خويش مى‏گيرد و دلهاى مشتاق ‏پاكى و عفاف را هرچه بيشتر بسوى خويش جذب مى‏كند.

و امام عليه السلام بى رغبتى و ناراحتى خويش را از وضعيت دربار و همراهى آنان‏ اظهار مى‏داشت.

«حسين مكارى‏» مى‏گويد: در بغداد بر ابوجعفر عليه السلام وارد شدم و در نزد خليفه بانهايت جلالت مى‏زيست. با خود گفتم كه‏حضرت جواد عليه السلام با اين موقعيت كه در اينجا دارد ديگر به مدينه ‏برنخواهد گشت. چون اين خيال در خاطر من گذشت ديدم امام سرش را پايين انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالى‏كه رنگ مباركش ‏زرد شده بود، فرمود: «اى حسين نان جو با نمك نيم كوب در حرم ‏رسول خدا صلى الله عليه وآله نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مى‏كنى.

برترى دانش و تفوق علمى:

دومين عامل شهادت امام جواد عليه السلام را مى‏توان حضور قوى و كار آمد حضرت در صحنه ‏هاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زيرا كه ‏اين امر ناتوانى خليفه را در مقابل امام جواد عليه السلام كه بسيارى ‏خلافت را حق آنان مى‏دانستند به نمايش مى‏گذاشت. و ضعف بنيه علمى ‏دانشمندان دربارى را هر چه بيشتر آشكار مى‏ساخت كه از ميان‏ مباحثات متعدد حضرت يكى از آنها را برگزيده و نقل مى‏كنيم.

«زرقان‏» كه با «ابن ابى داود» دوستى و صميميت داشت مى‏گويد يك روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى كه به ‏شدت افسرده و غمگين بود علت را جويا شدم گفت: امروز آرزو كردم ‏كه كاش بيست ‏سال پيش مرده بودم پرسيدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچه‏ از ابوجعفر «امام جواد عليه السلام ‏» در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:

جريان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خليفه‏«معتصم‏» خواست كه با اجراى كيفر الهى او را پاك سازد. خليفه‏ همه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد عليه السلام‏» را نيز فراخواند و از ما پرسيد دست دزد از كجا بايد قطع شود؟ من‏ گفتم: از مچ دست.

گفت: دليل آن چيست؟ گفتم: چون منظور از دست ‏در آيه تيمم «فامسحوا بوجوهكم و ايديكم‏»، صورت و دستهايتان ‏را مسح كنيد» تا مچ دست است. گروهى از فقها در اين مطلب با من موافق بودند و مى‏گفتند: دست دزد بايد از مچ قطع شود ولى ‏گروهى ديگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دليل ‏آن را پرسيد گفتند: منظور از دست در آيه شريفه وضوء: «فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق‏» صورتها و دستهايتان ‏را تا آرنج ‏بشوييد. تا آرنج است.

آنگاه معتصم رو به محمد ابن‏ على امام جواد عليه السلام كرد و پرسيد: نظر شما در اين مساله چيست؟

امام فرمود گفت: اينها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسم ‏داد كه بايد نظرتان را بگوييد. محمد بن على عليه السلام گفت: چون قسم ‏دادى نظرم را مى‏گويم. اينها در اشتباه ‏اند. زيرا فقط انگشتان ‏دزد بايد قطع شود و بقيه دست‏ بايد باقى بماند.

معتصم گفت: به ‏چه دليل؟

گفت: زيرا رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق ‏مى‏پذيرد. بنابراين اگر دست دزد از مچ يا آرنج قطع شود دستى براى او نمى‏ماند تا سجده نماز را به جا آورد و نيز خداى متعال‏ مى‏فرمايد: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجده‏ گاهها از آن خداست. پس هيچ كس را همراه با خدا مخوانيد.

ابن‏ابى داود مى‏گويد: معتصم جواب محمد بن على را پسنديد دستور داد انگشتان دزد را قطع كنند و من همان جا آرزوى مرگ كردم. پس از سه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مى‏گويد: به معتصم ‏گفتم خير خواهى براى اميرالمومنين بر من واجب است و من در اين‏ جهت ‏سخنى مى‏گويم كه مى‏دانم با آن به آتش جهنم مى‏افتم. معتصم ‏گفت آن سخن چيست؟ گفتم:

چگونه اميرالمومنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده ‏است ‏به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مى‏كنند او از اميرالمومنين شايسته ‏تر به مقام اوست، تمامى‏ سخنان آن علماء و فقها را رها كرده و به حكم آن مرد حكم كرد؟

پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را در برابر اين خيرخواهيت ‏به تو پاداش نيك عطا كند و پس از آن بود كه تصميم به شهادت امام عليه السلام گرفت.

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

الثقة بالله ثمن لكل غال و ُسلّم الى كل عال.

اعتماد به خدا بهاى هر چيز گرانبها است و نردبانى به سوى هر بلندايى.

بحارالانوار، جلد ۵، صفحه ۱۴

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

عِزُّ الْمُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.

عزّت مؤمن در بى ‏نيازى او از مردم است.

بحارالأنوار، جلد 75، صفحه 109، حديث ‏12

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

مَن لَم يَعرف المَواردَ اَعيَتُهُ المَصادِرُ.

كسى كه راه ورود به كارى را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده اش مى كند.

بحارالانوار، جلد ۶۸، صفحه ۳۴۱

 

امام جواد(عليه السلام) فرمودند:

القصد الي الله تعالي بالقلوب أبلغ من إتعاب الجوارح بالأعمال.

با دلها به سوي خداوند متعال آهنگ نمودن، رساتر از به زحمت انداختن اعضا با اعمال است.

(مسند الامام الجواد ، ص 244)

 

امام جواد(عليه السلام) فرمودند:

عِزُّ الْمُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.

عزّت مؤمن در بى نيازى او از مردم است.

(بحارالأنوار،ج75،ص 109،ح‏12)

 

امام جواد(ع):

صبر را تكيه گاه خود كن و فقر را در آغوش بگير، شهوات را دورافكن و با هواي نفس مبارزه كن و بدان كه از ديد الهي نهان نمي گردي پس بنگر كه چگونه اي.

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

اِياك و مصاحبة الشرير، فاِنه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اَثره.

از همراهي و رفاقت با آدم شرور بپرهيز، زيرا كه او مانند شمشير برهنه است كه ظاهرش نيكو و اثرش زشت است.

مسندالامام الجواد، صفحه 243

 

امام محمد تقي(ع):

چنين مباش كه در ظاهر از دوستان خدا و در باطن از دشمنان او باشي.

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

الإصرار علي الذنب أمن لمكر الله " و لا يأمن مكر الله الا القوم الخاسرون ".

اصرار بر گناه آسودگي از مكر خداست، "و از مكر خدا آسوده نباشد جز مردمي زيانكار " .

تحف العقول، صفحه 480

 

اسباب رضوان خدا و رضايت آدمى

حضرت امام محمد تقي (سلام الله عليه و آله) ملقب به جواد الائمه فرمودند:

«ثَلاثٌ يَبْلُغَنَّ بِالْعَبْدِ رِضْوانَ اللّهِ تَعالى:كَثْرَةُ الاِْسْتِغْفارِ، وَلينُ الْجانِبِ، وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَةِ وَ ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ لَمْ يَنْدَمْ: تَرْكُ الْعَجَلَةِ وَ الْمَشْوَرَةِ وَ التَّوَكُلِّ عَلَى اللّهِ عِنْدَ الْعَزْمِ.»

سه چيز است كه رضوان خداوند متعال را به بنده مى رساند:

1 ـ زيادى استغفار

2 ـ نرم خو بودن

3 ـ و زيادى صدقه.

 و سه چيز است كه هر كس آن را مراعات كند ، پشيمان نشود:

1  ـ ترك نمودن عجله

2  ـ مشورت كردن

3  ـ و به هنگام تصميم، توكّل بر خدا نمودن.

سيره و سخن پيشوايان – سيد رضا صدر

 

امام جواد عليه السلام فرمودند:

اِياك و مصاحبة الشرير ، فاِنه كالسيف المسلول يحسن منظره و يقبح اَثره.

از همراهي و رفاقت با آدم شرور بپرهيز، زيرا كه او مانند شمشير برهنه است كه ظاهرش نيكو و اثرش زشت است.

(مسندالامام الجواد،ص243)

حضرت علي اصغر عليه السلام

حضرت على اصغر عليه السلام

حضرت علي اصغر عليه السلام يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام كه شير خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب=شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از ياران و فرزندانم،كسى جز اين كودك نمانده است. نمى‏بينيد كه چگونه از تشنگى بى تاب است؟در«نفس المهموم»آمده است كه فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل»در حال گفتگو بود كه تيرى از كمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را دريد.امام حسين عليه السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشيد.(1) در كتاب هاى مقتل، هم از«على اصغر»ياد شده، هم از طفل رضيع(كودك شيرخوار)و در اينكه دو كودك بوده يا هر دو يكى است،اختلاف است.

در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين كودك شهيد، آمده است:«السلام على عبد الله بن الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء،المذبوح بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن كاهل الأسدى».(2) و در يكى از زيارتنامه ‏هاى عاشورا آمده است: «و على ولدك على الأصغر الذى فجعت به»از اين كودك، با عنوان هاى شيرخواره، شش ماهه، باب الحوايج، طفل رضيع و...ياد مى‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهيمى است كه در ارتباط با او آورده مى‏شود.

طفل ششماهه تبسم نكند،پس چه كند

آنكه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست‏

«على اصغر، يعنى درخشانترين چهره كربلا، بزرگترين سند مظلوميت و معتبرترين زاويه شهادت ...چشم تاريخ،هيچ وزنه‏اى را در تاريخ شهادت، به چنين سنگينى نديده است.»(3) على اصغر را«باب الحوائج»مى‏دانند،گر چه طفل رضيع و كودك كوچك است، اما مقامش نزد خدا والاست.

در گلخانه شهادت را،  مى‏گشايد كليد كوچك ما

پى‏نوشتها

1ـمعالى السبطين،ج 1،ص .423

2ـبحار الأنوار،ج 45،ص .66

3ـاولين دانشگاه و آخرين پيامبر،شهيد پاك نژاد،ج 2،ص .42

فرهنگ عاشورا صفحه 321

جواد محدثى‏