انجمن دفاع از حقوق معلولين به نمايندگي از معلولين و در اعتراض به حوادث اخير نامه اي خطاب به رهبر انقلاب نوشتند. در اين نامه آمده است:

محضر مبارك حضرت آيت الله خامنه اي ولي امر مسلمين جهان
با سلام و عرض ارادت خالصانه
رهبرا زمان مديدي است كه نصيحت مي كني، و پدرانه سخن مي گويي اما برخي فرزندان ناخلف گوش بفرمان نيستند، و امروز قابيل به هواي كشتن هابيل در سر روياي دو عروس مي پروراند.

بغض گلويت، گلويمان را مي فشارد و نگاه هاي لبريز از سخنانت اشك چشمانمان را سرازير مي كند.

عزيزا، با تلميح سخن مي گويي اما درك زمان و مكان نمي كنند. با ادبيات مهر و مهرباني لب مي گشايي اما،فارغ از درك عالم معني است، ياد سهراب بخيرا و كه قبله اش يك گل سرخ بود و نمازش رادر آن دم كه باد اذانش را بر گلدستها سر مي داد مي خواند. يادت هست كه گفت من........ داشتم كه يونجه را مي فهميد. اينان حتي يونجه را نيز نمي فهمند،كه اگر مي فهميدند دست تعدي به تمثال او كه وصف خال لب يار مي كرد نمي كشيدند.

 بر سر خوان گسترده عشق عمر گذرانده اند و از نور آن بهره برده اند اما قدر شمع نمي دانند و كنون كه وجودشان خالي از نور عشق شده است.

به تاريكي لعنت مي فرستند و خود نمي دانند، و يا مي دانند كه با پاي خود بدين بيغوله رسيده اند و در تاريكي، خود را به خواب زده اند ، كه اگر خواب بودند مي شد، بيدارشان كرد.اما خوابشان كه نمي آيد هيچ، خواب را بر چشم مردمان نيز حرام كرده اند.

دلبرا، با انگشت مسيحيهايي ات اشارتي كن تا بار ديگر خورشيد ولايت توان شعله هاي آتشينش را تا ذوب شدن برف سرد و سوزناك بر گستره زمين خيره سازد. چشم ابرويي نشان ده تا عشاق سينه چاك بي پروا مغازله را بر ملا سازند و حضم بداند در خم ابروي تو چه نهان است.بگذاريد ديو بداند با غنچه اي از تبسم كه بر كنج لبان تو مي رويد او ديگر جايي براي ماندن ندارد.

اماما دل به درد آمده است و جان ديگر طاقت ماندن در اين كالبد نيمه جان را ندارد. وقتي كه مي بيند درآن اوقات كه زينب در غم حسين پاره تن به خاك عزا نشسته است. و در سرزميني كه به نام اوست. و شيعيان او سينه چاك اند عده اي بار ديگر با سوت و كف و هورا كشيدن تمام مقدسات را به استهزا بكشانند و در آن حال مسلمانان ديگر ممالك براي گراميداشت ياد و خاطره سالار شهيدان با ترس و دلهره مجالس عزا به پا مي كنند.

آيا وقت آن نرسيده است ،شمشير عدالت را از غلاف بيرون كشيده و دستان جهل     ابولهب ها و ابوجهل ها از بيخ ببريد، كه اگر اين مهم اتفاق نيفتد با جهلش، دجال زمانه مردمان را به گمراهي مي كشاند.

آيا وقت آن نرسيده است تا فرصت شهادت را براي عشاق سينه چاك خود محيا كنيد، آيا تاريخ از سكوت ما در برابر توهين به مقدس ترين اصل اسلامي در حال حاضر، كه حضرتش، خورشيد پشت ابر است روايتي بي شرمانه نخواهد كرد.

رهبرا، دل از درد به خود مي پيچيد وقتي كه مي بيند عده اي با خموشي خود كه از ايام قديم گفته اند، سكوت نشانه رضايت است بر كردارشان صحه مي گذارند، و دل مي سوزد وقتي كه مي بيند در بيت بنيان گذار انقلاب آنهم در شب تاسوعاي حسيني، و شب عباس علمدار براي حضور عروسكان خيمه شب باز كه الفاظي از مقدسات همچون روباتي به زبان مي آورند، (كه روبات اند و اگر دل در سينه داشتند هياهو كه مي شنيدند دلشان مي سوخت و لب به اعتراض مي گشودند) سوت و كف و هورايشان سقف فلك را به لرزه در  مي آورد.

نعيما: كوتاه سخن آنكه وقت گرانبهاي آن حضرتش كه سر در ملك عشق دارد به عشقبازي بيش مي ارزد تا قلم فرسايي اين حقير ليك چشم اميد است تا با سر پنجه انگشتان خود ريشه گياه هرز و اين محبان غال و معاندان ضال را در بوستان عشق بكني كه اگر چنين نشود ترسمان از آن است كه آفات اين مزرعه را سراسر فراگيرد.

و پايان سخن: با آنكه حضرت دوست در اعضاي، پاي و دست مان با تقديرش از روز ازل نداد، دل و زباني داريم كه در قدوم تو مي گذاريم. باشد كه تا حضور حضرت وليعصر ارواحنا له فدا سربازي فداكار و جاودان باشيد. و كنون فهميده ايم آن روز كه ميگفتي "سر خوش ز بوي غم پنهاني خويشم" در دل چه داشتي! و نيك بدان كه ما از پاي افتادگان كه اين رقعه را در نهايت ارادت بر سينه كاغذ به امانت گذاشته ايم، با جرعه اي از درد مي بوي تو در راه پاسداري از وجود مباركت همچون پروانه هاي بيشمار سرنگون خواهيم شد.

منبع: انجمن دفاع از حقوق معلولين ايران