شهاب الدين يحيي بن حبش بن اميرك ابوالفتوح سهروردي، ملقب به شهابالدين، شيخ اشراق، شيخ مقتول و شيخ شهيد[۱](۵۴۹ - ۵۸۷ ق / ۱۱۵۴ - ۱۱۹۱ م) فيلسوف نامدار ايراني اهل قيدار از استان زنجان ايران است.[۲][۳][۴]
قابل اعتمادترين منابع براي مطالعه زندگينامه سهروردي كتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است كه تاريخ فلسفه است و به دستِ يكي از مهمترين شارحان آثار سهروردي، شمسالدين شهرزوري نوشته شدهاست كه كرد است. اصل عربي اين كتاب هنوز در ايران منتشر نشده است.
شهابالدين سهروردي در سال ۵۴۹ هجري قمري/۱۱۵۵ ميلادي در دهكده سهرورد از توابع شهرستان خدابنده واقع در استان زنجانايران متولد شد. وي تحصيلات مقدماتي را كه شامل حكمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدين جيلي استادِ فخر رازي در مراغهآموخت و در علوم حكمي و فلسفي سرآمد شد و بقوت ذكا، وحدت ذهن و نيك انديشي بر بسياري از علوم اطلاع يافت.[۵] سهروردي بعد از آن به اصفهان، كه در آن زمان مهمترين مركز علمي و فكري در سرتاسر ايران بود، رفت و تحصيلات صوري خود را در محضرظهيرالدين قاري به نهايت رسانيد. در گزارشها معروف است كه يكي از همدرسان وي، فخرالدين رازي، كه از بزرگترين مخالفان فلسفه بود، چون چندي بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردي، نسخهاي از كتاب تلويحات وي را به او دادند آن را بوسيد و به يادِ همدرس قديمش در مراغه اشك ريخت.
سهروردي پس از پايان تحصيلات رسمي، به سفر در داخل ايران پرداخت، و از بسياري از مشايخ تصوف ديدن كرد. در واقع، در همين دوره بود كه سهروردي شيفته راه تصوف گشت و دورههاي درازي را به اعتكاف و عبادت و تفكر گذراند. او همچنين سفرهايش را گسترش داد و به آناتولي و شامات رسيد، و چنانكه از گزارشها برميآيد، مناظر شام در سوريه كنوني او را بسيار مجذوب خود نمود. در يكي از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملك ظاهر پسر صلاح الدين ايوبي (سردار معروف مسلمانان در جنگهاي صليبي) ديدار كرد. ملك ظاهر كه محبت شديدي نسبت به صوفيان و دانشمندان داشت، مجذوب اين حكيم جوان شد و از وي خواست كه در دربار وي در حلب ماندگار شود. سهروردي نيز كه عشق شديدي نسبت به مناظر آن ديار داشت، شادمانه پيشنهاد ملك ظاهر را پذيرفت و در دربار او ماند. در همين شهر حلب بود كه وي كار بزرگ خويش، يعني، حكمةالاشراق را به پايان برد.
اما سخن گفتنهاي بي پرده و بي احتياط بودن وي در بيان معتقدات باطني در برابر همگان، و زيركي و هوشمندي فراوان وي كه سبب آن ميشد كه با هر كس بحث كند، بر وي پيروز شود، و نيز استادي وي در فلسفه و تصوف، از عواملي بود كه دشمنان فراواني مخصوصا از ميان علماي قشري براي سهروردي فراهم آورد.
سرانجام به دستاويز آن كه وي سخناني برخلاف اصول دين ميگويد، از ملك ظاهر خواستند كه او را به قتل برساند، و چون وي از اجابت خواسته آنها خودداري كرد، به صلاح الدين ايوبيشكايت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم كردند و علماي حلب خون او را مباح شمردند (اتهام او معاندت با شرايع آسماني اعلام شد).
صلاحالدين كه به تازگي سوريه را از دست صليبيان بيرون آورده بود و براي حفظ اعتبار خود به تاييد علماي دين احتياج داشت، ناچار در برابر درخواست ايشان تسليم شد.
به همين دليل، پسرش ملك ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزير سهروردي را در ۵ رجب ۵۸۷ هجري قمري به زندان افكند و شيخ همان جا از دنيا رفت. وي در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ايشان در مسجد امام سهرودي شهر حلب ميباشد.[۶] علت مستقيم وفات وي معلوم نيست.(البته مشهور آن است كه سهروردي به دليل گرسنگي از دنيا رفت)[۷]
روز بزرگداشت ايشان به تاييد مركز تقويم موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران، ۸ مرداد هرسال برابر با ۲۹ ژوئيه است[۸] كه در اين روز همايشها، بزرگداشتها و يادبودهايي براي ايشان برگزار ميشود.[۹]
خصوصيات اجتماعي[ويرايش]
رفتار سهروردي خالي از غرابت نبوده است چنانكه در عين كناره گيري از خلق و خلوت گزيني، اهل بحث و مناظره و جدل بوده است و شايد اگر اين ميل در او نبود ناگزير از افشاي سر ربوبيت نميشد و تعصب قشريان را بر نميانگيخت و جان خويش بر سر اين كار نمينهاد. ۱ سديدالدين (معروف به ابن رفيقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردي را به زيبايي نقل ميكند: «روزي با شيخ شهابالدين در مسجد جامع ميافارقين راه ميرفتيم، او جبه كوتاهِ آسماني رنگي پوشيده بود و فوطه تابيدهاي را به سر بسته بود، يكي از دوستان مرا با او ديد. مرا به كناري كشيد و گفت: مگر كسي نبود با او راه بروي كه با اين خربنده حركت ميكني! گفتم ساكت باش، مگر او را نميشناسي؟ گفت: نه او را نميشناسم. گفتم: اين عالم وقت و حكيم عصر است، اين جوان پريشان ظاهر شهابالدين سهروردي است. در موردش گويند كه شيخ به مقامات عاليه و نهايت مكاشفه رسيده و صاحب كرامات و خوارق عادات گرديده است.» ۲ با اندكي تحقيق در منابع تاريخي، ميتوان دريافت كه شناخت مردمان آن دوره مشابه روايتي بود كه نقل گرديد؛ و سهروردي را به ژنده پوشي و حتّي بعضي به ديوانگي ميخواندند.
فلسفه اشراق[ويرايش]
سهروردي كسي است كه مكتب فلسفي اشراق را بوجود آورد كه بعد از مرگش وسعت يافت. او نظريه خود را در اواخر قرن ششم و اوايل قرن هفتم ارائه كرد.[۱۰] سهروردي را رهبرافلاطونيان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حكمت اشراق ناميده بود كه به معناي درخشندگي و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتين آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما اين تفكر فلسفه خاص افلاطوني نيست و در آن آراي افلاطون و ارسطو و نوافلاطونيان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آراي نخستين صوفيان مسلمان در هم آميخته است.[۱۱]
مكتب سهروردي هم فلسفه هست و هم نيست. فلسفه است از اين جهت كه به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نميداند. عرفان است از اين نظر كه كشف و شهود واشراق را شريف ترين و بلندمرتبه ترين مرحله شناخت ميشناسد.[۱۲] او به سختي بر ابن سينا ميتازد و از كليات و مثل افلاطون دفاع ميكند. بر وجودشناسي ابن سينا ايراد ميگيرد كه چرا اظهار داشته كه در هر شئ موجود، وجود امري حقيقي است و ماهيت امري اعتباري، و براي تحقق محتاج وجود است. در حالي كه طبق حكمت اشراق، ماهيت امري حقيقي است و وجود امري اعتباري.[۱۳]
كتاب حكمه الاشراق مهم ترين اثر فلسفي سهروردي در واقع به نظريهٔ ابن سينا براي تاسيس حكمت مشرقي جامهٔ عمل پوشاند. او را زنده كننده عرفان آريايي و پديدآورنده حكمت خسرواني ميدانند.
عموم مورخان سهروردي را آگاه به علوم غريبه از قبيل سحر و جادو و ... معرفي كردهاند.شهرزوري نيز او را صاحب كرامت و آگاه به علم سيميا معرفي كرده.يكي از دلايل قتل او نيز اين بود كه به وي نسبت ساحري ميدادند.[۱۴]
سهروردي وجودشناسي[۱۵] خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقيقت الهي كه درجه روشني آن چشم را كور ميكند. نور را نميتوان با كمك چيز ديگر و نسبت به آن تعريف كرد، زيرا تمام اشيا با نور آشكار ميشوند و طبعاً بايد با نور تعريف شوند. «نورالانوار» يا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از اين منبع كسب كردهاند و جهان هستي چيزي جز مراتب و درجات گوناگون روشنايي و تاريكي نيست. به همين دليل سلسله مراتب موجودات بستگي به درجه نزديكي آنها با «نورالانوار» دارد، يعني به ميزان درجه «اشراق» و نوري كه از نورالانوار به آنها ميرسد.[۱۶]
ايشان شدت و ضعف موجودات را در شدت و ضعف نورانيت آنها ميداند نور حقيقتي واحد است اما شدت و كاستي دارد و بر اين تعبير از خداوند به عنوان نورالانوار و سرچشمهٔ نورانيت ساير وجودها تعبير ميكند.
فهرست كامل آثار فارسي و عربي شهاب الدين يحيي سهروردي با استفاده از فهرست شهرزوري و مقايسه آن با فهرست (ريتر) در دائرةالمعارف اسلاميه بشرح زير آمدهاست:
۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبيعيات، الهيات.
۲- التلويحات.
۳- حكمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهيات در پنج مقاله. (اين كتاب مهمترين تأليف سهروردي ميباشد و مذهب و مسلك فلسفي او را بخوبي روشن مينمايد).
۴- اللمحات، كتاب مختصر و كوچكي در سه فن از حكمت، يعني: طبيعيات، الهيات و منطق.
۵- الالواح المعاديه، در دانشهاي حكمت و اصطلاحات فلسفه.
۶- الهياكل النوريه، يا هياكل النور. اين كتاب مشتمل بر آراء و نظريههاي فلسفي ميباشد، بر مسلك و ذوق اشراقي. سهروردي نخست آن را به زبان عربي نگاشته و سپس خود آن را به پارسي ترجمه كردهاست.
۷- المقاومات، رساله مختصري است كه سهروردي خود آن را به منزله ذيل يا ملحقات التلويحات قرار دادهاست.
۸- الرمز المومي (رمز مومي) هيچيك از نويسندگاني كه آثار و تأليفهاي سهروردي را ياد كردهاند، از اين كتاب نامي نبردهاند، جز شهروزي كه آن را در فهرست سهروردي آوردهاست.
۹- المبدء والمعاد. اين كتاب به زبان پارسي است، و كسي جز شهرزوري از آن ياد نكردهاست.
۱۰- بستان القلوب، كتاب مختصري است در حكمت، سهروردي آن را براي گروهي از ياران و پيروان مكتب خود به زبان پارسي در اصفهان نگاشتهاست.
۱۱- طوراق الانوار، اين كتاب را شهرزوري ياد كرده، ولي ريتر از آن نام نبردهاست.
۱۲- التنقيحات في الاصول، اين كتاب در فهرست شهرزوري آمده ولي ريتر از قلم انداختهاست.
۱۳- كلمةالتصوف. شهرزوري اين كتاب را با اين نام در فهرست خود آورده، و ريتر آنرا بنام (مقامات الصوفيه) ياد كردهاست.
۱۴- البارقات الالهية، شهرزوري اين را در فهرست خود آورده و ريتر از آن نام نبردهاست.
۱۵- النفحات المساوية، شهرزوري در فهرست خود ياد كرده و ريتر نام آن را نياورده.
۱۶- لوامع الانوار.
۱۷- الرقم القدسي.
۱۸- اعتقاد الحكما.
۱۹- كتاب الصبر. نام اين چهار كتاب اخير در فهرست شهرزوري آمده و در فهرست ريتر ديده نميشود.
۲۰- رسالة العشق، شهرزوري اين كتاب را بدين نام آوردهاست، ولي ريتر آنرا بنام «مونس العشاق» ياد كردهاست. اين كتاب به زبان فارسي است.
۲۱- رساله در حالة طفوليت، اين رساله به زبان فارسي است. شهرزوري آنرا ياد كرده و ريتر آنرا نياوردهاست.
۲۳- رساله روزي با جماعت صوفيان، اين رساله نيز به زبان پارسي است. در فهرست شهرزوري آمده و از ريتر ديده نميشود.
۲۴- رساله عقل، اين نيز به زبان پارسي است، در فهرست شهرروزي آمده، و در فهرست ريتر ديده نميشود.
۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئيل» اين رساله هم به زبان پارسي است.
۲۶- رساله پرتو نامه، مختصري در حكمت به زبان پارسي است، سهروردي در آن به شرح بعضي اصطلاحات فلسفي پرداختهاست.
۲۷- رساله لغت موران، داستانهائي است، رمزي كه سهروردي آن را به زبان پارسي نگاشتهاست.
۲۸- رساله غربةالغربية، شهرزوري اين را به همين نام ياد كردهاست، اما ريتر آنرا بنام (الغربةالغربية) آوردهاست. داستاني است كه سهروردي آن را به رمز به عربي نگاشته و در نگارش آن از رساله (حي بن يقطان) اين سينا مايه گرفته، و يا بر آن منوال نگاشتهاست.
۲۹- رساله صفير سيمرغ، كه به پارسي است.
۳۰- رسالةالطير، شهرزوري نام اين رساله را چنين نگاشته، ولي ريتر نام آنرا (ترجمه رساله طير) نوشتهاست. اين رساله ترجمه پارسي رسالةالطير ابن سينا ميباشد كه سهروردي خود نگاشتهاست.
۳۱- رساله تفسير آيات «من كتاب الله و خبر عن رسول الله». اين رساله را شهرزوري ياد كرده و ريتر از آن نام نبردهاست.
۳۲- التسبيحات و دعوات الكواكب. شهرزوري اين كتاب را بهمين نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ريتر كتابي بدين نام نيامدهاست. ريتر مجموعه رسالهها و نوشتهها و نوشتههاي سهروردي را كه در اين نوع بوده، يكجا تحت عنوان (الواردات و التقديسات) در فهرست خود آوردهاست و احتمال داده ميشود كه كتاب التسبيحات... نيز جزء مجموعه مزبور باشد.
۳۳- ادعية متفرقه. در فهرست شهرزوري آمدهاست.
۳۴- الدعوة الشمسية. شهرزوري از اين كتاب ياد كردهاست.
۳۵- السراج الوهاج. شهرزوري اين كتاب را در فهرست خود آوردهاست، اما خودش درباره صحت نسبت اين كتاب به سهروردي ترديد نمودهاست، زيرا ميگويد: (والاظهر انه ليس له) درست تر آنست كه اين كتاب از او نباشد.
۳۶- الواردات الالهية بتحيرات الكواكب و تسبيحاتها. اين كتاب تنها در فهرست شهرزوري آمدهاست.
۳۷- مكاتبات الي الملوك و المشايخ، اين را نيز شهرزوري نام بردهاست.
۳۸- كتاب في السيمياء. اين كتابها را شهرزوري نام برده، اما نامهاي ويژه آنها را تعيين نكرده و نوشتهاست اين كتابها به سهروردي منسوب ميباشد.
۳۹- الالواح، اين كتاب را شهرزوري يك بار (شماره ۵) در فهرست خود ياد كرده كه به زبان عربي است و اكنون بار دوم در اينجا آوردهاست كه به زبان پارسي است. (سهروردي خود اين كتاب را به هر دو زبان نگاشته، يا به يك زبان نگاشته و سپس به زبان ديگر ترجمه كردهاست).
۴۰- تسبيحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوري آمدهاست.
۴۱- الهياكل. اين كتاب را شهرزوري در فهرست خود يكبار بنام (هياكل النور) ياد كرده و ميگويد به زبان عربي است و بار ديگر به عنوان الهياكل آوردهاست و ميگويد به زبان پارسي است. اين را نيز سهروردي خود به هر دو زبان پارسي و عربي نگاشتهاست.
۴۲- شرح الاشارات. پارسي است. تنها در فهرست شهرزوري آمدهاست.
۴۳- كشف الغطاء لاخوان الصفا. اين كتاب در فهرست ريتر آمده و در شهرزوري مذكور نميباشد.
۴۴- الكلمات الذوقيه و النكات الشوقيه، يا «رسالةالابراج» اين كتاب نيز تنها در فهرست ريتر آمدهاست.
۴۵- رساله (اين رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ريتر آمدهاست. ريتر نوشتهاست: موضوعهائي كه در اين رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حركت، ربوبية (الهي) معاد، وحي و الهام.
۴۶- مختصر كوچكي در حكمت: شهرزوري اين را ياد نكرده، ولي در فهرست ريتر آمدهاست، و ميگويد: سهروردي در اين رساله از فنون سهگانه حكمت يعني منطق، طبيعيات و الهيات بحث ميكند.
۴۷- شهرزوري و ريتر منظومههاي كوتاه و بلند عربي از سهروردي نقل كردهاند كه در موضوعهاي فلسفي و اخلاقي يا عرفاني ميباشد، نظير قصيده عربي مشهور ابن سينا: سقطت اليك من... كه مطلع يكي از آنها اين بيت ميباشد.
۴۸- عقل سرخ
ابداً تحن اليكم الارواح - و وصالكم ريحانها والروح
سرودهها و كلمات قصار[ويرايش]
شهرزوري نوشتهاست كه شيخ شهاب الدين يحيي سهروردي بر سبيل تفنن به فارسي نيز شعر ميگفتهاست. اشعار نسبتاً زيادي از او به زبان عربي در دست است. اشعار فارسي او بيشتر قطعه و دوبيتي هستند كه برخي از آنها در متن داستانهاي فلسفي كوتاه او آمدهاند. اين رباعي در تذكرهها از او مشهور است:
هان تا سر رشته خرد گم نكني |
|
خود را ز براي نيك و بد گم نكني |
رهرو توئي و راه توئي منزل تو |
|
هشدار كه راه خود به خود گم نكني |
در وصيت نامه سهروردي به نقل از ديناني آمده است: «وقتي خواستي قرآن بخواني، به گونهاي بخوان كه تو گويي فقط براي تو نازل شده نه كس ديگري...».[۱۷]